آق قویونلو ها و ژئوپلیتیک دوران گذار

آق قویونلو ها و ژئوپلیتیک دوران گذار
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
50:14 00:00

رادیو پنجاه و یک شماره‌ی بیست و دو آق قویونلوها و ژئوپلیتیک دوران گذار.رادیو پنجاه و یک تحلیل می‌کنه که هنوز جغرافیا مهمه ولی فناوری‌های جدید و اقتصاد می‌تونه یک جغرافیای ناچیز روبه بازیگری بزرگ تبدیل کنه.بذارید این پادکست رو با یه سوال شروع کنم،فکر می‌کنید چه چیزی یا چه کسی جمهوری ونیز امپراتوری ترابوزان،اوزون‌ حسن آق قویونلو،شاه اسماعیل صفوی بنیانگذار سلسله صفوی رو به هم ربط میده؟امیدوارم درست حدس زده باشید،یک زن زیبای مسیحی ارتدکس که تا آخر عمرش هم یک مسیحی مومن موند.اسمش کاترینا بود یا اونجوری که تو منابع ایرانی به دسپینا خاتون معروفه.فکر کنم خاطرتون باشه در یه تعدادی از این پادکست‌های در گذشته من از پدیده‌ای به نام وصلت‌های استراتژی که به غایت مصلحت‌گرایانه حرف زدم،این یکی از معروف‌ترین و جالب‌ترین موارد از اون نوع مصلحت‌هاست که بعدا بهش میپردازم ولی حالا اجازه بدید تک‌ تک بازیگران این صحنه تماشایی رو بهتون معرفی کنم.به ترتیب اجرای نقش اجازه بدید از جمهوری ونیز شروع کنیم،جمهوری ونیز،موقعیت استراتژیک و ژئوپلتیک ایران از به اصطلاح دیرترین ایام از جمله در دوره‌ی جمهوری ونیز،این جمهوری بین سال‌های ششصد و نود و هفت تا هزار و هفتصد و نود و شش میلادی وجود داشته که مرکزش هم شهر ونیز که بهش میگن دولت شهر ونیز (2:44) دولت شهر ونیز،مرکزش اونجا بوده و بخشهایی از بالکان امروز و یونان جزو قلمروش بود.میشه گفت بعد از سقوط امپراتوری روم غربی بسیاری از نخبگان سیاسی اقتصادی و غیره به این دولت شهر یه جورایی میشه گفت پناهنده شدن یا مهاجرت کردن و بخشی از ساختار قدرت این دولت شهر بحر محور شده بودند،این دولت شهر یا مناطق تحت نفوذش محل تجمع ثروتمندان و تجار بزرگ اون زمان بود که در بسیاری از مناطق اروپا و آسیا و آفریقا به تجارت مشغول بودند،طبیعیه برای امور تجارت و بهره‌وری و بهره‌وری در نقاط ناشناخته‌ای دنیا شما به نیروی نظامی خودی و یا نوع اجاره‌ایش احتیاج دارید که اون از طریق قراردادهای گوناگون به اصطلاح رفع احتیاج می‌کردن طبیعیست جمهوری ونیز هم از این قاعده مستثنا نبود حتی این به اصطلاح تجار ونیزی اونقدر در زمان خودشون مشهور بودن که باعث شد که ویلیام شکسپیر نمایشنامه نویس برجسته‌ی انگلیس یک نمایشنامه‌ای مینویسه حتی به نام تاجر ونیزی که نمایشنامه بسیار معروفیه یک شخصیتی به نام باسیلنو به اصطلاح عاشق و کشته مرده‌ی دختر آقای ثروتمندی میشه،دختری که خیلی هم طرفدار داره آقای باسیانو هیچ چیزی هم تو بساط نداره که به اصطلاح ازدواج کنه باهاش،برای اینکه به اصطلاح اینجا یه جورایی از نظر مالی رفع مشکل کنه به یک تاجر بسیار ثروتمندی مراجعه میکنه  به نام آنتونیو فکر کنم اسمش بوده، حالا به هر حال فکر می‌کنم که حداقل دارای به اصطلاح ده تا کشتی بوده ده تا کشتی تجاری،ده تا کشتی خیلیه اون موقع ولی آنتونیو شخصیتی بوده که به دوستی و اینجور چیزا خیلی اهمیت می‌داده و سعی هم می‌کنه کمک بکنه اما پول نقد تو بساط نداشت یعنی توی خشکی نداشت به اصطلاح.همه اموالش تو کشتی‌ هاش بودند همون ده تا کشتی که داشته ولی به باسیانو گفته که شما میتونی بری به به اصطلاح بازاری ها بگی که من دوست فلانی هستم مثلا یه پولی هم بگیری از این رابطه که این مراجعه می‌کنه به یه آقای یهودی به نام شایلوک که به اصطلاح ربا خوار معروفه شهرم هست البته میگم اگه امروزه کسی این نمایش و می‌خواد اجرا کنه اینا یه جورایی متهم به ضد یهودی بودن و این چیزا میشه به هر حال ولی اون موقع چیز عجیب و غریبی نبوده.آنتونیو وارد یه وضعیت پیش‌بینی نشده‌ای میشه و داستان ادامه پیدا می‌کنه و حالا من نمی‌خوام همه داستان و بگم از روی همین یه فیلمی هم هست اگه دوستان از رو نمایشنامه تاجر ونیزی فیلمی ساخته شده که آل‌پاچینو نقش شایلوک همین به اصطلاح رباخوار یهودی و بازی می‌کنه.به هرحال اینو گفتم بزارید یه داستان دیگه که قبلا بهتون گفتم  در مورد یه شخصیت دیگه‌ای به نام  هوارد باسکرویل آمریکایی که به عنوان مسییونر به اصطلاح مذهبی تو رابطه‌ی ایران و آمریکا در مورد این قضیه صحبت کردم براتون وارد تبریز میشه که توی مدرسه مموریال درس بده که بعدشم به هر حال در جنگ‌های زمان مشروطه کشته میشه یا به عبارتی یه عده میگن شهید آمریکایی،شهید میشه یا کشته میشه بقیه ماجرا که تو همون قسمت در موردش حرف زدم جالبه که اونجا هم گفتم فکر کنم خاطرم نیست،آقای باسکرویل توی تبریز قرن به اصطلاح نوزده اوایل قرن بیست تونسته بود نمایشنامه تاجر ونیزی رو با به اصطلاح به کار گیری از دانش آموزان مدرسه‌ی مموریال تبریز اجرا بکنه.تصور یه چنین قضیه‌ای خیلی خیلی دشوار واقعا برای اینکه این نمایشنامه شخصیت‌های زیادی داره و با یه مشت بچه مدرسه‌ای این کار رو کردن واقعا کار ساده ای نیست به هر حال این از ونیز و تاجر ونیزی شکسپیر و هوارد باسکرویل که تو تبریز اجرا کرد.برگردیم به جمهوری ونیز،حالا اجازه بدید در مورد یه فرد مهم دیگه‌ای که در اون دوران زندگی می‌کرده که مورد توجه یکی از ژئوپلیتیسین های نامدار آمریکایی یعنی آقای رابرت کاپلان قرارگرفته که منم به مناسبت‌های مختلف در پادکست‌های گذشته از ایشون اسم بردم و جاهایی هم کارای ایشون رو ترجمه کردم آقای کاپلان یه کتابی نوشته به نام(8:30) بازگشت جهان مارکوپولویی اگه بخوام ترجمه‌ی همینطوری تحت لفظی کنم،بازگشت جهان مارکوپولویی جنگ استراتژی و منافع آمریکا در قرن بیست و یک.این کتاب رو توی سال دو هزار و هجده نوشته که من کتاب و خوندم کتاب بسیار جالبی در این زمینه که مسیر مارکوپولو رو توضیح میده یعنی مارکوپولو چه مسیری رو رفته،اون مسیری که مارکوپولو رفته امروزه ما می‌تونیم چه درس‌هایی ازش بگیریم.همونطور که خدمتتون عرض کردم تو این کتاب جالب پس از توصیف مسیر و جاهایی که رفته یعنی سفری که در سال هزار و دویست و هفتاد و یک میلادی با یه قایقی از به اصطلاح ساحل شرقی دریای آدریاتیک میشه یه مدت قابل توجهی میشه گفت توی فلسطین میمونه و تو ترکیه هست،شمال عراق،ایران و به طور کامل می‌گرده یعنی از آذربایجان و به اصطلاح کردستان بگیرید تا خلیج فارس تمام این مسیرها رو مارکو پولو میره،شمال و شرق افغانستان امروزی استان شین جیانگ که به اصطلاح ترک‌نشین بودن و الانم هست،سرزمین چین و ویتنام و میانمار و همه‌ی اینا رو گشت و به اصطلاح مشرف شد به دربار شاه اون موقع که یک شاه مغول بوده یه نام قوبلای خان و که این آقای قوبلای خان در شهر کامبولاچ،کانبولاچ یعنی همین پکن امروزی،در اون شهر وارد دربار ایشون می‌شه. در مسیر بازگشتش از طریق اقیانوس هند از تنگه‌ی مالاکا که بین اندونزی و سنگاپور امروزیه،که از این تنگه رد میشه یکی از اون تنگه‌های استراتژیک تجاری هست که دعوایی که امروز هست بین آمریکا و چین یکی از اون موارد به اصطلاح اختلافات سر همین تنگه مالاکاس،خلاصه از این تنگه رد میشه وارد اون چیزی که سریلانکای امروزی هست ساحل غربی هند به سمت ایالت گجرات و توی حاشیه‌های به اصطلاح سفرهای جانبیش به عمان و یمن و آفریقای شرقی تا اینجا ها میره یعنی واقعا چنین سفری تو اون زمان‌ها واقعا کاریه کارستان و غیر قابل باور،حالا این مسیر یا از جاهای به اصطلاح جاهایی که آقای مارکوپولو رفته از دید استراتژیست‌های امروزه بخوایم ببینیم و نوعی تمرکز ژئوپلیتیکی قرن بیست و یکمی به اصطلاح روش داشته باشیم میشه اینجوری،اینجوری خلاصش کر،اقیانوس هند از خلیج فارس تا دریای چین جنوبی که شامل غرب آسیا یا به غلط خاورمیانه،آسیای میانه یا چین میشه.خب این همه‌ی به اصطلاح جاهایی رو که مارکوپولو رفته خلاصش یکنیم میشه این،این همون چیزیه که به نام (12:22) که دولت چین به اصطلاح شروع کرده که معروف به طرح به اصطلاح کمربندی‌ها و جاده‌ها که به طور کلی میگن جاده ابریشم جدید که جاده‌هاش به اصطلاح هم بری اند و هم بحری راه آبی داره هم راه خشکی،آیا این همون جایی نیست که مارکوپولو سفر کرده؟ همونطور که میبینیم اعتبار ژئوپلتیک این مناطق از جمهوری ونیز تا امروز هنوز مهمه،جمهوری ونیز در جنگ‌های صلیبی خیلی فعال بوده.پیامد جنگ صلیبی چهارم از نظر ژئوپلیتیکی برای جمهوری ونیز که بخش قابل توجهی از قلمرو به اصطلاح بیزانس رو در اختیار گرفته بود نفوذ خودش رو در دریای مدیترانه و اژه گسترش میده توی به اصطلاح بعد از جنگ صلیبی چهارم.قدرت اول در امور تجاری قسطنطنیه یا همون کنستانتین ناپول بلکه امروز بهش میگن استانبول میشه و این وضع تا ظهور عثمانی‌ها ادامه داشت و اما عثمانی‌ها دومین بازیگر ما در صحنه‌ی شطرنج ژئوپلیتیکی دوران یعمی دوران امپراتوری عثمانی،امپراتوری عثمانی که دوران ایرانی ها و چینی ها و هندی‌ها به اون قلمروش روم می‌گفتند،در اواخر قرن سیزده میلادی توسط رهبر قبایل ترک اوغوز یعنی عثمان اول پایه‌گذاری شد این امپراتوری بزرگ.این و اینجا بگم که ترکهای اوغوز یکی از قبایل نه‌ گانه هستند،نه تا قبیله بود که بهش می‌گفتن قبایل نه‌گانه یا همون دوغگوز که با هم یه کنفدراسیون تشکیل داده بودند این قبایل.امپراتوری سلجوقی نخستین دودمان پادشاهی اوغوز ها در ایران بود.ایلاتی مثل افشار و آق قویونلوها و قره قویونلوها و قاجار هم که همین قبیله‌ی نه‌گانه اوغوز هستن.تا سال هزار و چهارصد و پنجاه و سه عثمانی‌ها با فتح کنستانتین ناپول یا همان قسطنطنیه توسط سلطان محمد فاتح پایتختشون رو به این شهر انتقال دادند.در نوشته‌های تاریخی هم عصر امپراتوری در غرب اروپا یعنی امپراتوری عثمانی در غرب اروپا از دو نام امپراتوری ترک و امپراتوری عثمانی برای اشاره به این دولت استفاده میشه که همین اشاره یعنی همین کلمه ترک مبنایی میشه برای نام کشور جدیدی به نام ترکیه که پس از سقوط امپراطوری عثمانی در سال هزار و نهصد و شونزده و تاسیس ترکیه‌ی جدید در دهه‌ی بیست قرن بیستم شد.سومین بازیگرمون امپراتوری ترابوزانه،این امپراتوری نه چندان وسیع طول سده‌های سیزده تا پانزده میلادی از لحاظ جغرافیایی یه نوار باریک بود میشه گفت شامل مناطقی از شمال شرقی آناتولی در همون خط یا امتداد سواحل جنوبی دریای سیاه و مناطق جنوبی شبه جزیره‌ی کریمه.اینها یونانیان مسیحی ارتدوکسی بودند که پس از فتح قسطنطنیه به مقاومتشون علیه مسلمانان ترک ادامه دادن و این مقاومت تا سال هزار و چهارصد و شصت و یک میلادی ادامه داشت ولی بخشی از اون تسلیم شد و بخشی دیگه در ناحیه کریمه تا سال هزار و چهارصد و هفتاد و پنج شاهزاده‌ای به نام تئودور به اصطلاح به مقاومتش ادامه میده و پس از چهارده سال این ناحیه هم به قلمرو عثمانی ها اضافه میشه.از لحاظ جغرافیایی پشت سر عثمانی دیار بکر قرار داشت،حکومتش هم دست قبایل ترکمن بود یعنی دو طایفه‌ی عمده‌ی قره قویون لو یعنی اونایی که گوسفندهای سیاه دارند و آق قویونلو یعنی صاحبان گوسفندان سفید.پس ما عملا رسیدیم به بازیگر بعدی مان یعنی شطرنج،دوره‌ی آق قویونلو هارو میشه یه جور دوره‌ی گذار تلقی کرد،دوره‌ای که به خاطر رویارویی ایران عثمانی تغییرات ژئوپلیتیکی جدیدی رو باعث میشه.جابجایی و کوچ قبایل ترکمان از آناتولی به فضای جغرافیایی ایران و قبایل کرد به قلمرو عثمانی.نبرد بر سر نفوذ و برتری قوا بر شرق آناتولی و امپراطوری ارتدکس ترابوزان اصل قضیه بود.شرق آناتولی قلمرو ایل ترکمن آق قویونلو بود و پایتختش هم شهر تاریخی آمد ولی به دلیل فشار عثمانی و همکاری کردها با ترکهای عثمانی اوزون حسن پایتختش رو از آمد به تبریز منتقل کرد و طبیعتا با این کار ترکیب قومی و زبانی آذربایجان رو تحت تاثیر قرار داد.آق قویونلو ها ترک زبان و سنی مذهب بودند و برای مدتی حدود صد و سی سال هزار و سیصد و هفتاد و هشت میلادی تا سال هزار و پونصد و هشت یعنی چهار سال پس از اعلام موجودیت سلسله صفوی در سرزمین‌های فعلی ایران جمهوری آذربایجان شرق آناتولی ارمنستان شمال عراق و این نواحی حکومت میکردند.از آق قویونلو ها یکی از جالب‌ترین شخصیتاش آقای اوزون‌ حسن که شاه به اصطلاح نامدار آق قویونلوها دراون دوره بوده.اوزون یعنی بلند،اوزون حسن یعنی حسن قد بلند یا حسن دراز بیست و پنج سال حکومت کرده تو این فاصله‌ی عمرش البته  بعضیا میگن که تو پنجاه سالگی میگه فوت کرده بعضیا میگن هفتاد سالگی،من وارد این جزئیات نمیشم.داستان اوزون حسن رو میخوام خیلی خلاصه کنم،پیروزی غیرمنتظرش  بر جهانشاه قره قویونلو و بعد از اون شکست دادن پسر جهان شاه یعنی ابوسعید در دشت مغان در حاشیه  رود ارس نامش رو در محافل مختلف قدرت بر سر زبان‌ها انداخت،مثلا پاپ نیکولاس پنجم که با سقوط قسطنطنیه منافعش و در شرق مدیترانه در خطر میدید در سال هزار و چهارصد و پنجاه و چهار یعنی یک سال بعد از سقوط قسطنطنیه یه هیئتی رو به ایران میفرسته.این پیروزی و تحرکاتی که پس از سقوط قسطنطنیه در بین دولت شهرهای اروپا به وجود آمده بود آخرش اونا رو به این نتیجه رسوند که دولت شهر ونیز با اوزون حسن وارد مذاکره بشه.یه قراردادی بین اونها در سال هزار و چهارصد و شصت و چهار امضاء شد. مساله‌ی فرستادن یه هیئت سیاسی به سرپرستی شخصی به نام کاترین و زنو پیش اومد.چرا کاترین و زنو رو انتخاب کردن به دو دلیل واضح،یکی اینکه او قبلا مدت زیادی در تبریز بوده و دوم اینکه از طرف همسرش با اوزون حسن نسبت داشت.هدف این هیات هم این بود که با استفاده از یک وصلت استراتژیک مصلحت‌گرایانه دست به یک رشته عملیات نظامی مشترک و یکپارچه بین قوای اروپایی و قوای نظامی ازون حسن باعث فروپاشی امپراطوری عثمانی بشن این طرح عمده شون بود یا میشه گفت این هدف ژئواستراتژیکی شون بود به اصطلاح.حالا فکر میکنم وقتش باشه اون زن زیبایی رو که در ابتدای پادکست ازش حرف زدم یعنی خانم کاتینا رو به شما بیشتر معرفی کنم،(22:26)که در منابع تاریخی ایرانی به نام ترکی یونانی دسپینا خاتون یا دسپینا کاترینا معروفه،دسپینا یعنی لیلی پرنسس کویین،دسپینا به این مفهومه تو زبان یونانی،ایشون دختر آخرین امپراتوری ترابوزان یعنی کالو یوهانس بود که با اوزون حسن شاه آق قویونلو و جد بنیانگذار سلسله صفوی یعنی شاه اسماعیل وصلت کرد.این وصلت استراتژیک حلقه اتصال جمهوری ونیز امپراتوری ترابوزان امپراطوری عثمانی سلسله آق‌ قویونلو و بنیانگذار سلسله صفویه هست.موضوعی که جالبه اینه که اوزون حسن سنی با کاترینا ارتودکس وصلت می‌کنه و طبق قراردادی که با پدرش می‌بنده یعنی پدر کاترینا،میپذیره که کاترینا و فرزندانش مسیحی بمونن و به سنت مسیحی بزرگ بشن.درسته که در اینجا گسترش استراتژیک سیاسی نظامی در اینجا حرف اول و میزنه ولی وجدانن باید به وجود رواداری و تعامل بین المذاهب هم به نوعی در این رابطه اشاره بشه و دقت بشه و به نوعی هم احترام گذاشته بشه به نظرمن.مراسم این وصلت به اصطلاح استراتژیک هم بسیار باشکوه بود به نقل منابع تاریخی،اوزون حسن به عده‌ی زیادی از نوچه ها و شاهزاده ها دستور میده که به سر مرز ترابزون برن و به استقبال شاهزاده‌ خانم،شاهزاده خانم هم یعنی کاترینا تعداد زیادی شاهزاده،نجیب‌ زاده و روحانی با خودش به شهر آمد آورد تحت لوای اینکه بهش در عبادت صحیح کمک بکنه که البته به زبان امنیتی‌ های دنیای کنونی یعنی وجود بلقوه ی جاسوس بیگانه اگه اینجوری بخوایم نگاه بکنیم.اما اجازه بدید این شهر آمد که زیاد حرفش رو زدم مختصری در موردش بگم،آمد یکی از شهرهای قدیمیه که بخشی از ارمنستان بزرگ بود که در دوران‌های مختلف در جزو قلمروی ایران و به اصطلاح جزو امپراطوری‌های متفاوت ایران بوده تا جنگ چالدران که عثمانی ها آمد رو از ایران جدا کردن و اسمش و گذاشتن دیاربکر و جزء به اصطلاحا فکر می‌کنم پنجمین ایالت شون باشه،درست نمیدونم فکر میکنم پنجمین ایالت شون تثبیت کردند.پس این شهر آمد یکی از اون واقعا شهرهای قدیمیه و بیشتر اوقات بخشی از امپراتوری های ایران بوده.آقای کاترین و زنو  که بیشتر دربارش بعدا حرف میزنیم دلیل وصلت اوزون حسن و کاترینا رو ترس او از قدرت عثمانی می‌دونست که به اصطلاح بنیادهای سلطنتش و تهدید میکرد ولی مورخان بی‌طرف عقیده‌ شون برعکسه و اون اینه که یعنی این وصلت به دلیل پیشروی‌های غیر قابل کنترل عثمانی و گسترش به اصطلاح استراتژی کشون به سمت اروپا بود که دولت ونیز رو وا داشت که برای شکست استراتژی ترک‌ها جبهه‌ای پشت سر آناتولی باز بکنه و نظر عثمانی‌ها رو به اون سمت جلب بکنه و اونجا جالبه این وصلت همزمان شد با پیاده شدن نیروی دریایی عثمانی در جزیره‌ی ثروتمند و واقعا استراتژیک یوبیا یکی از بنادر فعلی یونان و بندرگاه تجارتی دولت ونیز در اون زمان پس این بوده دلیل اصلیش نه اون چیزی که آقای کاترینو زنو میگه.به همین دلیل آقای کاترینو زنو شوالیه ی ونیزی که خویشاوند نزدیک کاترینا بود به همراه دسپینا خاتون یعنی نقطه‌ی اتصال استراتژیک این راهکار وارد دربار آق قویونلو ها شد.تنها هدف سیاسی سنای ونیز و حمایتش از اوزون حسن جنگ ایران علیه عثمانی ها بود چون این جنگ پیشروی قوای عثمانی رو همونطور که عرض کردم به سمت اروپا کند میکرد.آقای زنو به اوزون حسن قول داده بود که کشتی‌های جنگی به سواحل بفرسته و همچنین سلاح‌های مدرن و غیره.. و ایشون از کاترینا خویشاوند خودش در پیشبرد اون اهداف استراتژیک که ازش حرف زدم کمک می گرفت.این خانم فضایی رو در دربار برای زنو ایجاد کرده بود که اون یعنی آقای زنو یه جورایی محرم اسرار اوزون حسن شده بود و هر وقت و ساعتی که میخواست می‌تونست به اصطلاح وارد اندرونی شاه و ملکه بشه،خلاصه که کاترینا به عنوان یک مسیحی مومن و وفادار به مذهب اجدادی و داشتن یک جور کینه به اونایی که پدرش رو کشته بودن و امپراطوریش رو برچیده بودن نامه‌ای نوشت و توسط یکی از به اصطلاح کشیشان منتظم به همراه به اصطلاح کاترینو زنو به ونیز فرستاد یه نامه‌ی دیگه‌ای هم به فرمانروای گرجستان نوشته بود که جنگ و تو اون منطقه علیه عثمانی ها شروع کنن.طرح اونا به دلیل نابرابری قوای طرفین یعنی طرفین ایران و عثمانی باعث شکست اوزون حسن میشه.حالا اجازه بدید به چند تا سفرنامه یک اشاره‌ای داشته باشم در تایید اون چیزی که مدعی شدم،مطالبی که الان خدمتتون عرض می‌کنم برگرفته از کتاب سفرنامه‌های ونیزیانه که در حقیقت سفرنامه‌ی شیش نفره،جوزف و بار بارو،کاترینو زنو،کونتارینی.این  کتاب و انتشارات خوارزمی سال هزار و سیصد و چهل و نه منتشر کرده مترجمشم آقای منوچهر امیری.اجازه بدید یه معرفی مختصری هم درباره‌ی این سفرنامه‌ها خدمتتون ارائه بدم،این سفرنامه‌ها عمدتا عصر آق‌قویونلوها و ابتدای عصر صفوی رو پوشش میدن،طبق معمول برای باز کردن باب دوستی و تجارت اومده بودن ولی همونطور که عرض کردم استراتژی نظامی شون در پوشش تجارت و دوستی بود و تحریک ایران علیه عثمانی و وادار کردن عثمانی ها به عقب‌ نشینی از جبهه‌ی استراتژیک اروپا.متاسفانه باید بگم اغلب به اصطلاح بررسی‌ها و معرفی و نقدی که من درباره‌ی این سفرنامه‌ها و مطالب مشابه دیدم نوعی من و ببخشید که این کلمه رو به کار می‌گیرم ولی مجبورم که به کار بگیرم نوعی برخورد ساده‌ انگارانه توی این تحلیل ها دیدم،به این مضمون که گویا این افراد سفیر صلح و دوستی بین ملت‌ها بودن و دوستانی که این مطالب و نوشتن یا نتونستن و یا شاید نخواستن استراتژی نظامی سیاسی پنهان پشت این سفرا و سفرنامه‌هاشون و ببینن،اینا به هیچ وجه در نوشته‌هاشون یعنی این آقایان سفرا به هیچ وجه در نوشته‌هاشون راهبرد نهاییشون رو مخفی نمی‌کنند،کافیه یه کمی دقت بشه به عبارتی که به کار می‌گیرند که کاملا واضح که این ها ماموریتشون چی بوده.چند نمونه براتون بیارم،اولش اجازه بدین از کاترینو زنو شروع کنم،توی صفحه‌ی صد و هشتاد و نه سفرنامه کاترینو زنو اینجوری نوشته:در زمانی که همه‌ی جهانیان از قدرت سلطان محمد ترک واهمه داشتند کاترینو زنو نجیب زاده از طرف جمهوری ما یعنی ونیز به عنوان سفیر به دربار اوزون حسن گسیل شد تا اگر کشور ما نتواند شهریاران مغرب زمین را به جنگ با دشمن مشترک برانگیزد دستکم پادشاهان مشرق زمین را نسبت به ترکان نگران و از اعمال آنان بدگمان سازد. پس همین چند خط به راحتی میشه به اهدافشون پی برد در ضمن این هم میشه نتیجه گرفت که زنو و هموطنانش اوزون حسن و بزرگترین پادشاه مشرق زمین میدونستن،یکی دیگه از این آدمای تو این سفرنامه آدمی هست به نام آمبروزیو کمترینی یا کنتارینی نمیدونم ممکنه تلفظ غلط باشه،ایشون به کرونولوژی توی سفر هاش خیلی اهمیت میده،کارای عجیب غریبی می‌کنه برخی مواقع کارای مخفی انجام میده تا به اصطلاح ماهیتش ملاء نشه،گاهی خودش و پزشک معرفی می‌کرد گاهی خودش و بجای کس دیگه‌ای غالب می‌کرد اسم عوضی میداد،گاهی پنهانی سفر می‌کرد که از دید به اصطلاح خبرچین‌ها مخفی بمونه گاهی لباسش و با لباس اهل محل هماهنگ می‌کرد.این آقای کنترنی در هیچ جا از سفرنامه‌اش به هدف استراتژیک خودش یعنی ترغیب و تحریک اوزون حسن به جنگ با عثمانی اشاره‌ای نکرده،جوزف باربارو و کنتارینی که جانشینان کاترینو زنو بودن هر دوشون کنتارینی به طور اخص تو سفرنامه‌اش اطلاعات جغرافیایی و تاریخی نمی‌تونیم پیدا کنیم،تمام هدفش قانع کردن ایرانی‌ها در هم پیمانی با مسیحیان یعنی با جمهوری بحر محور ثروتمند ونیز برای عثمانی بوده،این هدف نهایی حضورش در ایران بود.اعمال این سفرا به خصوص این آقای کنتارینی و مخفی بازی هاش من و یاد دو تا مامور برجسته‌ی CIA میندازه و سناریوهایی که اونها به کار می‌گرفتند برای جمع‌آوری اطلاعات و به اصطلاح سپس عمل کردن روی اون اطلاعاتی که به اصطلاح به دست می‌آوردند.یکی از این ها آدمی به نام چارلز مک کری که بعدا  ایشون رمان‌نویس شدن و تعریف جالبی برای به اصطلاح عمل جاسوسی دارن(34:32)جاسوسی چیزی بیشتر از یک شکار سازمان یافته برای موقعیتی بادآورده نیست.جاسوس دیگه CIA آقایی به نام باب بر یا رابرت بر که میگن باب بر که  خانمشون دینا ویلیامسون البته خانوم دومشون هستن که داستان عاشق شدنشون هم جالبه که توی  کتابی در همین رابطه رابطه نوشته به نام (35:14)به تفسیر توضیح دادن این داستانشون رو،آقای به اصطلاح بر کتابهای زیادی نوشتن یه کتاب درباره‌ی عربستان نوشتند به نام (32:27)با شرحی که به اصطلاح باهاش می‌خوابیم،یه کتابی درباره ایران نوشتن بهنام (35:42) شری که می‌شناسیم.ایشون نوشته‌ها و داستان‌های بسیار زیادی دارن بعضیاشون هم تبدیل به فیلم شدن مثل سیریانا که آقای جورج کلونی توش بازی می‌کنه.آدم خیلی جالبیه و تقریبا می‌تونم بگم منصف و بی‌طرف درباره‌ی مسائل روی تقریبا نسبتا تاکید می‌کنم.ایشون و خانم دومشون همونطور که عرض کردم کلک های زیادی رو برای جمع‌آوری اطلاعات در مراکش عراق ذکر می‌کنند که چه کارهایی کردن حتی توی عراق در سال نود و پنج یک شورش به راه انداختن و می‌خواستن کودتا بکنن و این حرفا که همین باعث شد که بهشون یه جورایی فشار بیاد و به هر حال چیز شدن و استعفاء دادن از CIA.یه جایی می‌نویسن یکی از کتاباش یکی از ماموریت‌هاشون یعنی زن و شوهر در شهر سارایوو بوده در زمان جنگ‌های داخلی که یکی از اهدافشان توی حضورشون تو سارایوو توی جمع آوری اطلاعات یا همون مانیتورینگ،مانیتور کردن یه جایی یا خونه‌ای که گویا حزب‌الله توش بوده.می‌خواستن اطلاعات جمع کنند در مورد این آدمایی که می‌رفتن میومدم که بعدا کارای خودشون و بکنن.داستانی که میگه داستانهای زیادی میگه که چگونه با محله خودشون تطبیق دادن آشنا شدن.اولین کاری که کردن یه سگ گرفتن،توی فرهنگ اروپایی و آمریکایی شما یه کسی و میبینین قدم میزنه و شما کنارش رد می‌شید یک جور سر صحبت با همدیگه وام میکنید،ایشون از این شگرد استفاده کردن برای آشنا شدن با آدم‌هایی که اون حول و حوش زندگی میکنن که اطلاعات بگیرن که تو اون خونه‌ی خاص که اینا دنبالش هستند کیا توش زندگی میکنند.فکر نمی‌کنید کارهای آقای کنتارینی یعنی همون مخفی بازی و ادای پزشک در آوردن و لباس مبدل و این داستانا یه نسخه‌ی قدیمی اون چیزیه که آقای باب بر در سارایوو و مراکش و عراق و جاهای دیگه کرده؟من فکر می‌کنم شباهتاشون زیاده.بزارید این قسمت و بعد از به اصطلاح سرخوردگی‌های ونیزی‌ها و اوزون حسن در رابطه با شکست عثمانی ها رو اینجوری خاتمه بدیم و اونم رویداد متارکه ازون حسن از دسپینا خاتونه که اینجا اصلا غیر استراتژیکه ولی مصلحت‌ گرایانه شاید.وصلتی که با وجود اختلافات فرهنگی سال‌ها دوان آورد ولی چون دیگه کاربرد به‌ اصطلاح سیاسی استراتژیک نداشت یه جورایی تموم شد.دسپینا خاتون عزلت‌ گزین شد و کاخ و درآمد هنگفتی که اوزون حسن در اختیارش گذاشته بود به اصطلاح به حیات روحانی خودش ادامه میده در اونجا.در یکی از این پادکست‌ها خدمتتون گفته بودم که تو این وصلت‌ها احساس طرفین بخصوص زن‌ها به هیچ وجه محلی از اعراب نداشت.این با هم بودن‌ها فقط یک هدف سیاسی که عمدتا محتوای استراتژیکی داشت بود نه چیز دیگه ای.شکست اوزون حسن از عثمانی‌ها که پایه‌ی اتحاد استراتژیک جمهوری ونیز و ترابزون و اوزون حسن علیه عثمانی ها بود علت اصلی متارکه‌ نه چندان استراتژیک بوده به نظر من.از قرار دسپینا در سال هزار و پونصد و هفت یعنی شیش سالی پس از به قدرت رسیدن نوه‌ اش شاه اسماعیل صفوی فوت میکنه و گویا زیر طاقیه یه کلیسایی در شهر آمد که بعد ها شد دیاربکر به خاک سپرده میشه. حالا اجازه بدین به یکی از این حلقه‌های چندگانه بپردازیم که منجر به تشکیل یکی از مهمترین دستگاه‌های حکومتی در ایران پس از هجوم اعراب و سقوط امپراتوری ساسانی شد یعنی سلسله‌ی صفوی.حلقه‌ی اتصال این سلسله به آق قویونلو ها دو سره است یکی از سرها شخصی بود به نام شیخ جنید صفوی این فرد در این خانواده هست یعنی خانواده‌ی شیخ صفی که دین رو دست مایه‌ی رسیدن به قدرت سیاسی قرار میده.قره قویونلوها که شیعه بودند البته نه شیعه دوازده امامی شیعه‌ نوع تشییع طریقتی یا تشییع صوفیانه چیزی بود که اونها بیشتر پیروی می کردند.اونها از فعالیت‌های شیخ جنید عصبانی بودند همین باعث تبعید شیخ به جاهای گوناگون شد که داستانش خیلی مفصله که آخرش گذرش پس‌ از شکست و سرکوب به دست عثمانی‌ها به قلمرو اوزون حسن یعنی دیار بکر یعنی عقب نشینی کرد پس از سرکوب  وارد قلمرو اوزون حسن دیار یعنی بکر شد.ازون حسن از شیخ جنید نه تنها استقبال کرد بلکه در یک به اصطلاح روندی خواهر خودش خدیجه رو هم به اصطلاح به نکاهش درآورد،این وصلت هم یه جور معامله برد برد استراتژیک بین این دو تا مرد بود.اوزون حسن استراتژیش جلب هواداران شیخ جنید در قلمرو قره قویونلو ها و مناطق همجوار بود و به کارگیری اونا علیه رقیبش یا شایدم دشمنش همون جهانشاه قره قویونلو که قبلا  در موردش حرف زدم.شیخ جنید هم  استراتژیش حمایت مرد مقتدری مثل ازون حسن بود که منجر به گسترش نهضتش از طریق اعزام افرادش در اطراف اون منطقه و افزایش مریدانش و اعتبار خاص به اصطلاح در سرزمین آناتولی میشد.به نظر میاد اوزون حسن با برقراری این وصلت با شیخ خانق های اردبیل که طبیعتا تو قلمرو رقیبش جهانشاه قره قویونلو قرار داشت به به اصطلاح حاکمیت خودش یه وجه روحانی هم میده چون شیخ جنید یک شخص روحانی بوده،شیخ جنید هم سرانجام به خانق های خودش در اردبیل برمیگرده.از وصلت استراتژیک شیخ جنید صفوی و خدیجه‌ی آق قویونلو پسری به دنیا میاد به نام حیدر که به طرز پیچیده  و غریبی روی سرنوشت ما اثر میذاره.به قول معروف همه راه ها به روم ختم می‌شه چون سر دیگر ماجرای سلسله صفوی بازم برمی‌گرده به اوزون حسن و اون اینه که بعدها ازون حسن بانی یک وصلت استراتژیک دیگه هم میشه و اون وصلت حیدر صفوی یعنی خواهرزاده‌ی اوزون حسن با دخترش مارتا یعنی دختر کاترینا که مسیحی بود و حاصل این دو وصلت مصلحت گرایانه شخصی به نام اسماعیل صفویه که بعدها میشه شاه اسماعیل اول.درباره‌ی این نوع پیوندها یعنی وصلت‌های استراتژیک و بغایت مصلحت‌ گرایانه در پادکست‌های مختلف بنا به اقتضاء حرف زدیم ولی دوره‌ی آق قویونلو ها و قبل از اون اینگونه وصلت‌ها ابعاد و حدودا تاثیرات وسیع‌تری داشت،پس اجازه بدین یه خورده بیشتر بهش بپردازیم تا در آینده اگه به موردی برخوردیم اطلاعات زمینه‌ای بیشتری داشته باشیم.همونطور که قبلا هم اشاره کردم در پادکست‌های قبلی اینگونه وصلت‌ها ابزاری در دست سلاطین بود برای پیشبرد اهداف استراتژیک شون،وصلت ها گاهی به اصطلاح برای صلح بود گاهی برای جمع‌آوری اطلاعات ارزشمند سیاسی نظامی اقتصادی و گاهی عامل ثبات بود،گاهی هم به هیچ یک از اهداف نمی‌رسید مثل همین داستان اوزون حسن و کاترینا که در موردش حرف زدیم.از قرار اونطور که تو کتابا هست امپراتوری ترابوزان گویا سرزمین زیبارویان بود واز این منبع عظیم زیبارویان به شدت استفاده ابزاری می شده به خصوص بعد از سقوط قسطنطنیه در سال هزار و چهارصد و پنجاه و سه میلادی.این گونه وصلت‌ها معمولا بین بزرگان و به‌ اصطلاح سران قوم انجام می‌شد،چند نمونه مهم و براتون در همین دوره‌ی آق قویونلوها بهش اشاره می‌کنیم،مثلا پدربزرگ اوزون حسن یعنی گارایولوک یا  زالوی سیاه اسمش بوده،پدره گارایولوک یعنی فخردین رهبر ترکمن‌های آق قویونلو با ماریا دسپینا،ماریا دسپینا نه کاترینا دسپینا نه،ماریا دسپینا خواهر الکسیس سوم امپراتور ترابوزان وصلت کرده بود،در حقیقت او سنت پدرش رو ادامه داد و با دختر الکسیس چهارم وصلت کرد یعنی مادر اوزون حسن دختر امپراتور ترابوزان بود و همانطور هم که خودتون می‌دونید خودشم با کاترینا ازدواج کرد.ادامشم اگه نگاه کنید دختر کاترینا و اوزون حسن یعنی مارتا با شیخ حیدر پدر شاه اسماعیل بنیانگذار سلسله صفوی وصلت می‌کنه،اگر دقت کنید چیز عجیبی اینجا اتفاق افتاده.بنیانگذار یک سلسله پادشاهی در ایران با شجره‌ نامه‌ نیمه اروپایی مذهب شیعه رو دین رسمی ایران اعلام میکنه و نظمی رو به وجود میاره که تا تاریخ معاصر ایران یعنی همین امروز هم موضوعیت داره.در تمامی تاریخ ایران به خصوص دوران گذار آق قویونلو ها ساختار قدرت بنا به طبیعت ژئوپلیتیکیش به فکر تعمیق و گسترش نفوذ و اقتدار خودش در تمامی قلمرو خودش و سرزمین‌های مجاور بود تا اونجاییکه می‌تونست.برای حفظ و پیشبرد قدرت راهکارهای گوناگونی به کار گرفته میشه که یکی از اون‌ها اینگونه وصلت‌ها بود که راجبش حرف زدیم که به عنوان یک ابزار سیاسی در خدمت استراتژی‌های خاص به کار گرفته می‌شد.بذارید یادآوری کنم که من فقط به وصلت این گونه در آق قویونلوها متمرکز شدم که به اصطلاح مسیر رسیدن من به مرحله‌ی یعنی تاریخ صفوی یه خورده سریع‌ تر انجام بشه.یعنی قره قویونلو ها برای مقابله با آق قویونلو ها و آل جلایر و عثمانی‌ها مثلا با قبایل و امرای کرد از این گونه وصلت‌ها داشتن، خلاصه کلام اگه به این وصلت‌ها چه درون خاندانی و یا برون خاندانی از منظر جغرافیای سیاسی نگاه بشه یا برای گسترش نفوذ در قلمرو دیگران بوده و یا به عنوان اهرمی برای جلوگیری از نفوذ رقبا و دشمنان در قلمرو جغرافیایی خودشون بوده.اگه دقت کرده باشید حلقه‌ی اتصال ونیز ترابوزان قسطنطنیه آق قویونلو ها  خانم کاترینا بود ولی این وصلت در اون مرحله شکست خورد همینطور که خدمتتون عرض کردم که چگونه ولی از نظر استراتژیک یک پیروزی محسوب میشه چرا؟چون صفویان در حقیقت میوه‌ چینان این وصلت بودن و از آن به عنوان نردبان ترقی و یکی از ابزار کسب قدرت استفاده کردند و پس از نهصد سال حاکمیتی یک پارچه رو تو ایران مستقر کردند که داستانیست پر از مقدمات و اوج و حضیض های طرفدارانه و مخالفت خوانانه که در پادکست بعدی به اون خواهیم پرداخت.

Radio51_Admin وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *