ساسانیان
- Radio51_Admin
- اپیزودها
- فروردین 23, 1403
رادیو پنجاه و یک شماره هفده ساسانیان،رادیو پنجاه ویک تحلیل میکنه که هنوز جغرافیا مهمه ولی فناوریهای جدید و اقتصاد میتونه یک جغرافیای ناچیز و به بازیگری بزرگ تبدیل کنه،تو این پادکست میپردازیم به سلسله ساسانیان،این سلسله از سالهای دویست و بیست و چهار تا ششصد و پنجاه و یک میلادی تو ایران حکومت کردن،اصلیتشون از پارس بود و فاتح به اصطلاح بخش بزرگی از غرب قاره آسیا،به قلمرو فرمانروایی شون ایرانشهر میگفتند،پایتختشون شهر تیسفون نزدیکی بغداد امروزی بود،بغداد اون موقع در حقیقت یه منطقه کوچیکی بود تو حوالی تیسفون،کلمه بغداد یه کلمه ایرانیه به معنی خداداده تو اوستا به صورت بغوداته اومده در پارسی میانه اولش شد بغدات و آخرش بغداد.اسم های دیگهای هم بر همین مبنا پیش و پس از اسلام ساخته شده مثلا مثل مهرداد،تیرداد و یا بعد ها بعد از اسلام الله داد و پری داد.به شاهان چین بغپور می گفتند که تلفظ عربی شد فغفور،شهر مثلا بجستان در گذشته بغستان بود.از این که بگذریم بیستون در سال ششصد و پنجاه و یک به دست عربها سقوط کرد و اسمش تغییر پیدا کرد و شد مدائن،نام ساسانیان از ساسان نام پدربزرگ اردشیر بابکان یا بابکان بوده که متولی معبد آناهیتا در استخر پارس بود.بابک یا پاپک در سرودهها به معنی پدر اومده.از این مختصر تاریخ که بگذریم میخوام نظرتونو جلب بکنم به یک بخش مهم دورهی ساسانی یعنی مسالهی آمیختگی دین و دولت در این سلسله پادشاهی بزرگ ایران.تردیدی نیست که نهاد سیاسی و ساختار ایدئولوژیک در یه فرماسیون اجتماعی روهم تاثیر متقابل میذارن،فرهنگ از سیاست تاثیر میپذیره سیاست از اقتصاد وغیره… البته مارکسیسما اقتصاد رو در فرماسیون اجتماعی که معتقد هستند زیربنا میدونن و فرهنگ و رو بنا.یه متفکر مارکسیسم آنتونیو گرامشی در ارتباط با نظریهی هژمونی عقیده داره که روند شکل ذهنی که باور به قدرت داره یا باورمند میشه به قدرت به صورت غیر مستقیم،غیر مستقیم و در لفافه از طریق نظام آموزشی مشروعیت پیدا میکنه یعنی بهش مشروعیت بخشی میشه،با توجه به این تعریف میبینیم که دستگاه روحانیت در دورهی ساسانی یه جور نقش مشروع گر در برآمدن سلسله ساسانی داشته،این و البته با مراجعه به منابع و کتیبهها در اوایل دوره ساسانی میشه بهش رسید. در همون دوره با اسمی آشنا میشیم به نام یا با شخصی باید بگم آشنا میشیم به نام کرتیر آنچه که از این منابع قابل درک اینه که این شخص یعنی آقای کرتیر بنیانگذار ساختار سیاست دینی اوایل ساسانی،این آقا ضمن اعمال نفوذ در ساختار سیاسی سازمان دینی و انتخاب شاهان،شاهان ساسانی دست به ایجاد یک سازمان کاملا منسجم دینی برای تعقیب و سرکوب گروه های چینی مخالف خودش زده.پیوند دادن آتشگاه و دیوان سالاری از همان ابتدای کار تلاش این آقا بود،این روحانی پرنفوذ نه تنها امر قدسی رو به اصطلاح با امر عینی در حوزهی دیوان سالاری با هم آغشتشون کرد در کلیهی احوالات به اصطلاح شخصی هر ایرانی نیز این امور رو تامین داد،عوامل و دلایل زیادی باعث افزایش قدرت روحانیون در دولت ساسانی شده که به چند تاش میتونیم اشاره بکنیم،اولش خود پادشاهان ساسانی هستند که خاندان سلطنتی شون به معبد آناهیتا وابسته بودند،نتیجتا دخالت روحانیون در به قدرت رسوندن اردشیر بابکان در این رابطه موثر بوده،دیگه اینکه خودشون به شخصه اعتقاد داشتن به آیین زرتشت فقط اون معبد نبود که اینها رو حمایت میکر، خودشونم اعتقاد داشتن و خود این آقایون از روحانیون پشتیبانی میکردند یعنی بد بستان بین دو طرف بود،برداشت زمانه دربارهی مقام سلطنت در ایران هم مزید بر علت بود.این برداشت که ازش حرف زدم شدیدا بار مذهبی داشت به این مضمون که شاه رو فرهی ایزدی میدونستن و شاه سایه خدا بود بر روی زمین البته این اولین بار بود بعدها همونطور که عرض کردم سلسلههای دیگه از این قضایا تقلید کردن.برگردیم به روحانی با نفوذ آقای کرتیر،ایشون برای تحکیم قدرت و نفوذ مذهب در شاهنشاهی به سه کار اساسی دست زد،یک پیدا کردن راه و اهرمهای لازمه برای نفوذ در دولت و خود شخص شاه دوم سرکوب اقلیتهای مذهبی و دینی سوم ساختن نمادها و بنیادهای مذهبی مثل ساختن مثلا آتشگاه،واگذاری مثلا موقوفات اجرای مراسم دینی و از این دست کارها،اینا همش در جهت تحکیم پایههای قدرت و مرجعیت دستهی مذهبی خودش بود.اسمش هم معنی جالبی داره این آقای کرتیر این اسم مشتق یه کلمهای به نام کارتا،کارتا به معنی بُرنده و قاطع است وایشان هم اتفاقا شخص قاطعی بودن.رسمی شدن دین زرتشتی همراه با تمرکز شدید قدرت سیاسی که تو راس شاه یعنی شاه قدر قدرت قرار داشت و حاکمیت مطلق خودش و با کمک روحانیون در سراسر ایرانشهر گسترش داده بود.این عمل دولت ساسانی رو به یک تئوکراسی تمام عیار تبدیل کرد.حالا اجازه بدید مروری بکنیم به وضعیت اقلیتهای دینی در این دوره بعد از قدرت گیری زرتشتیها در دولت،پیروان آیین مسیح در دورهی ساسانیان خیلی زیاد بودن و صاحب نفوذ هم بودن و از اعتبار اقتصاد صنعتی بالایی هم برخوردار بودند،درگیری و اخراج اونا برای دیوانسالاری بدون دردسر و خسارت نبود یعنی با اونا با احتیاط برخورد می کردند،دلیل دیگهای هم داشت و اونم قشر ممتاز و بالای جامعه بود که به این دین گرایش پیدا کرده بودند.مجموعهی اینا کار رو برای آقای کرتیر در جهت آزار و اذیت مسیحی ها یه جورایی دشوارتر میکرد.گروه رضوی دیگه ای یهودیهای ایرانی بودند که به اصطلاح قدمتشون در منطقهی بینالنهرین یا همان میان رودان حتی به قبل از تشکیلات دولت های ایرانی برمیگرده،داستان آزادیشون رو در یهودیه توسط هخامنشیان قبلا خدمتتون عرض کردم که چگونه بود.اینا مثل بقیهی ادیان و مذاهب در معرض تهدید قرار داشتن،یکی از دلایلش این بود اینا رابطهی خوبی با اشکانیان داشتند،فشارهای کاری،تحریک مردم از جانب موبدان علیه اونا، ویران کردن کنیزاشون اینها نمونههایی از عملیات به اصطلاح ایذایی حاکمیت دین شاهی علیه این گروه اقلیت دینی در ایران بود.مانوی ها یکی دیگه از قربانیهای این کارزار ضد دینی بودن،با ارائهی یک تصویر غلط توسط روحانیون نزد به اصطلاح شاهان و رادیکال شدن مواضع خود مانوی ها علیه دولت و در نتیجه قرائت دلخواه دستگاه روحانیت حاکم از اون مواضع رادیکال فرصت مناسبی در اختیار آقای کرتیر گذاشت تا ازاین عوامل بر علیه بزرگترین دشمن خود که مانوی ها بودند استفاده کنه،مانوی ها بسیار جریان با نفوذی بودند،نتیجه این کار مرگ مانی نقاش و هنرمند و فیلسوف و میشه گفت شخصیت پیامبر گونه اون عصر بود.(۱۰:۳۸) داستانی داره که جالبه،این آقای کرتیر از مانی پرسید،توی یک حالت بازجویی ماننده،از مانی پرسید ویرانی بهتر است یا آبادانی،مانی گفت ویرانی تنها مایهی آبادانی جانهاست. موبد گفت یعنی همون آقای کرتیر،بگو آیا کشتن تو آبادانیست یا ویرانی؟مانی گفت:این ویرانی بدن است.موبد گفت:پس شایسته است که تو را بکشیم تا پیکرت ویران شود و جانت آبادان،پایان نقل قول از آقای . این داستان من و یاد یه داستان دیگهای باز میندازه که اوایل انقلاب در ایران اتفاق افتاد،درگیریهایی بود بین دولت مرکزی و به اصطلاح گروههای مخالف دولت مرکزی در کردستان فکر کنم در منطقهی اورامانات بود که کاری به اینکه کی درست بوده و کی غلط بوده ندارم فقط میخوام داستان یک فردی رو روایت بکنم اینجا،در میان گروه به اصطلاح مخالف شخصی بود به نام آقای دکتر ابوالقاسم رشوند سرداری هنوز اسمش یادمه.سازمان حقوق بشر برای نجات جان همه مخالفین من جمله آقای رشوند سرداری در جریان بود که به هر حال کار به جاهای گوناگون دنیا کشید و آقای خلخالی که به اصطلاح رئیس دادگاه انقلاب در اون موقع بود،یه کسی ازش سوالی کرد در ارتباط با اعدام آقای دکتر ابوالقاسم رشوند سرداری که ایشون بیگناه بوده،شما چرا ایشون رو اعدام کردید؟آقای خلخالی برگشت این و گفت:گفتش که اگر شما معتقد هستید که ایشون بیگناه بوده خب ایشون میرن بهشت پس چرا شما شکایت میکنی،پاسخ آقای خلخالی شبیه پاسخ آقای کرتیر بود به مانی به نظر من.امیدوارم مقایسه اشتباهی نکرده باشم.بعد از به اصطلاح پایه ریزی های اتهام علیه مانی،موبدان زرتشتی انگ ارتداد بهش زدن و به قل و زنجیر بستنش،گزارش شده که قبل از اجرای حکم اعدام او از قرار کودتای میگن شهریور سال دویست و هفتاد و چهار در زندان فوت میکنه.ورنر زوندرمان در دانشنامه ایرانیکا مینویسه که مانی در زندان درگذشته و اعدامی در کار نبوده.کرتیر دین و سیاست را چنان سخت و خشن به هم پیوسته است که تا پایان دوران ساسانی در آن خللی راه نمییابد،این سیاست سختگیری کم و بیش در همهی این دوره ادامه مییابد تا آنجا که موجبات سقوط این حکومت را فراهم میاورد.البته بحث دربارهی علل و عوامل سقوط یکی از بزرگترین سلسلههای شاهنشاهی ایران یعنی ساسانی جمله مباحث مهم مورد بحث بین تاریخدان ها بوده،تفاوت این سقوط با سقوط بقیهی سلسلههای شاهی در ایران در اینه که،با این فروپاشی دوران مهمی از تاریخ ایران به پایان میرسه و دورهی نوینی آغاز میشه،نکتهی دیگه اینه که برای اولین بار ادیان مطرح در ایران تا اون موقع برای نخستین بار عوض میشه،دولت ساسانی اولین حکومتیه که دین رو در یک کشور بزرگ رسمیت بخشید به عبارت دیگه ایران برای اولین بار صاحب دین رسمی شد،سنتی که بعد ها به گونه ای دیگه با مذاهبی جدید ادامه پیدا کرد،با رسمیت بخشیدن دین در دستگاه دولت ساسانی هیات حاکمه عملا تبدیل به یک حکومت دینی ایدئولوژیک میشه،در نتیجه سقوط امپراتوری ساسانی دین زرتشتی و روحانین خشک اندیش که زمانی از رود فرات تا سند رو در قلمرو خودشون داشتن و خودشون و مورد تایید اهورا مزدا و موید به تاییدات الهی میدونستن آفتاب فرمانروایی شون کم کم غروب میکنه.مختصری که عرض کردم به این نتیجه میشه رسید که تاسیس پادشاهی ساسانی جون تازهای به دین زرتشت داد در ابتدا و فضای مناسب برای گسترش و نفوذ هر چه بیشتر روحانیون تا تبدیل شدن اون به دین رسمی و دولتی شدن،از شواهد و قرائن بر میاد که محاسبات استراتژیک در تسریع این روند نقش داشته.قدرت رقیب یعنی امپراتوری رم به رهبری کنستانتین در سال سیصد و سیزده میلادی در اعلامیهی معروف به اعلامیهی میلان دستور تحمل مسیحیت رو پس از سه قرن سرکوب در امپراتوری رم رو میده و به اصطلاح بعد از اون امپراتور تئودوسیوس اون رو مذهب رسمی امپراتوری اعلام میکنه.بعد از این حادثه مهم بود که محاسبات استراتژیک در دستگاه دولتی فرصتی تازه برای رسمی اعلام کردن آیین زرتشتی کرد،البته نباید فرض بشه که تشکیلات اداری دستگاه روحانیت ساسانی به مثابه دولت در دولت بوده، نه این دستگاه یه جور تابعی از رویدادهای سیاسی فرهنگی استراتژیک پادشاهان ساسانی بود.رسمیت یافتن دو دین در دو ابرقدرت زمانه رو نوعی کاربرد ژئوکالچری میشه ارزیابی کرد به نظر من،چگونه، اگه توافق داشته باشیم که استراتژی،هنر و علم توسعه و به کارگیری نیروهای سیاسی اقتصادی فرهنگی و نظامی ملت در جنگ و صلح به منظور تامین حداکثر پشتیبانی از سیاست ملیه و ژئوکالچر چیزی به جز ژئوپلیتیک فرهنگی نیست و تعریفمون از فرهنگ،مجموعهی دانستههای بشر باشه که دین و هم در برمیگیره به طور طبیعی خروجی اون تعاملات قدرت فرهنگ و محیط جغرافیایه.با این دیدگاهه که عرض کردم رسمیت یافتن دو دین در دو ابرقدرت رقیب زمان دارای محتوای ژئوکالچریه.با ظاهر همگرایانه ولی همونطور که در تاریخ ثبت شده نتیجهی واگرایانه داشت.وصلتهای استراتژیک شدیدا عملگرایانه،طبق روال پادکست های قبلی مطلبمون رو با بحث این وصلتهای حیرت انگیز و با منطق امروزی غیر قابل باور رو در عهد ساسانیان پی میگیریم.ماریا یا مریم یکی از هزار زن به قول معروف خسرو پرویز دختر موریکیوس یا موریس امپراتور بیزانس بود،داستان از اینجا شروع شد که پس از قیام بهرام چوبین علی خسرو پرویز،خسرو پرویز به بیزانس پناهنده شد،درخواست کمک نظامی از امپراتوری رم برای بازپس گیری تاج و تختش کرد،داستانش خیلی مفصله خودتون میتونید برید مطالعه کنید.امپراتور میپذیره با شرط و شروط های خاصی،یکی از اونا این بود که بعد از پس گرفتن تاج و تخت با دخترش ماریا وصلت کنه یعنی خسرو پرویز و اون و به مقام ملکه درباره ایران ارتقا بده،خسرو پرویز این رو پذیرفت و پس از ورود ظفر نمونش به اصطلاح به تیسفون با به کارگیری نیروهای نیابتی رم شرقی ماریا هم با جهاز و جواهرات و خدمه و خدمتکار های ویژه از طرف پدرش موریکیوس به دربار پادشاه ایران فرستاده شد.تو نوشتههای مختلف و از جمله شاهنامه ماریا و شیرین زن دیگه خسرو پرویز که داستانش به عنوان ملکههای رقیب نام میبرند،مثلا برای جانشینی مریم از پسر شیرویه و شیرین از پسرش مردانشاه حمایت میکرد.برنده بازی شیرین شد که نفوذ بیشتری روی خسرو داشت.از نفوذ روحانیون زرتشتی در دربار زیاد حرف زدیم نه؟وصلت خسرو با ماریا که رومی تبار و مسیحی بود به مذاق موبدان خوش نیومد،ولی چه باک به قول معروف.محاسبات استراتژیک موریکیوس از دید خودش و خسرو با محاسبهی خودش یعنی استفاده از سربازان نیابتی برای بازپسگیری تاج و تختش عامل اساسی این وصلت بود،علاوه بر این وصلت مصلحتی باید بگم،متعهد شد آقای خسرو پرویز به واگذاری شهرهای دارا و میافارقین پایان عملیات جنگی علیه بیزانسس،دست ورداشتن از ارمنستان،جداسازی بعضی از شهرهای میان رودان یا همون بین النهرین که مردمشان سولیانی بودند و مهمتر از همه انعقاد قرارداد صلح با بیزانس.با این لیست بلند بالا موریکیوس یک سپاه ده هزار نفری بعضی ها میگن بیشتر از این از سربازان جنگ نیابتی رو در اختیار خسرو پرویز قرار میده.در همین گیرودار و بد وبستان های سیاسی و مذاکرات دیپلماتیک سر به اصطلاح کمک امپراطوری به خسرو پرویز و تعهدات متقابل خسرو ظاهرا وصلت با ماریا هم به نام مصلحت استراتژیک در لیست قرار میگیره که فردوسی اینگونه وصفش میکنه:یکی دخترش بود مریم به نام،خردمند و با سنگ و با رای و کام،به خسرو فرستاد به آیین و دین همی خواست از کرد گار آفرین.از اینجا بود که نفوذ بیزانس در دربار ساسانی بیشتر و بیشتر شد که به نظر من بعد از نفوذ داریوش دوم هخامنشی در امورات پلوپنزی در سال های بعد از چهار صد و سیزده قبل از میلاد یعنی همون جنگ های پلوپونزی هیچوقت امپراطوری رم تا این حد نتونسته بود عواملش رو در تشکیلات یک امپراطوری ایرانی بکاره،حضور ماریا دختر موریکیوس به عنوان همسر خسرو به همراه یک هزار سپاه بیزانسی به عنوان محافظ شخصی پادشاه و انبوهی از خدمه و پزشکان بیزانسی حکایت از یک نفوذ عجیب و غریب میکنه.معروفه که توی یه ضیافت سران نظامی ایرانی و بیزانس حضور داشتن،خسرو یه پیرهنی رو که روش صلیب گلدوزی شده بود و موریکیوس بهش هدیه داده بود پوشیده بود.فردوسی اینطور توصیفش میکنه:چه در جامعهی ما چلیپا بود نشستن در آیین ترسا بود و اگر خود نپوشم بیازارد اوی همانا دگرگونه پندارد اوی و اگر پوشم این نامداران همه بگویند این شهریار همه مگر کسب یک چیز ترسا شدست که اندر میان چلیپا شدست.این عمل خسرو پرویز باعث میشه که موبدان فکر کنن که خسرو از دین آب و اجدادی خودش خارج شده و وقتی که خسرو به مسیحیا اجازه داد که کلیسا هاشون و به راه کنن و همچنین دستور داد که دو تا کلیسا،یکی برای مریم و یکی هم برای شیرین بسازن.قبلا هم عرض کردم ارمنستان همیشه محل تاخت و تاز ایرانی ها و رومی ها بود و بارها بین این دو ابر قدرت دست به دست شد.در میان پادشاهانی که ارمنستان را به اشغال خودشون درآوردن ساسانیها تعصب مذهبی بیشتری داشتن.بزرگترین اختلافشون هم اختلاف مذهبی بود،داستان خسرو شیرین هم مربوط به همین دوره است.داستان خسرو شیرین و داستان معروفیه،احتمالا همتون میدونید اگه نمیدونین به راحتی میتونید برید مطالعه کنید ولی من از یه زاویهی دیگهای به داستان خسرو شیرین میتونم نگاهی بیاندازم.در اینکه شیرین از اصل کجایی بود اختلاف است،بعضی میگن خوزستانی بود،بعضی میگن آرامی بود،بعضی ها میگن ارمنی بود،من خودم به شخصه به ارمنی بودن بیشتر تمایل دارم چون تاریخ نگارها دلیل اصلی مخالفت بزرگان ساسانی با ازدواج خسرو و شیرین مسیحی بودن شیرین و مطرح میکنن و این ارمنی بودنش رو تقویت میکنه،داستان زیاده از جمله تو یه جلسهای که خسرو پرویز با موبدان داشت موبدی در این رابطه میگه:زنی که از طبقه پست است سزاوار شهریار نیست باعث آلودگی تبار شاه میشود و هرگز از او پسری گرامی زاده نخواهد شد.یعنی این که شیرین از طبقه اشراف و بزرگان نیست.به نظر من اصل قضیه مذهب شیرین نه این،آقای خسر وپرویز در قصرش دست کم سه هزار همخوابه و چندین صد دختر خدمتکار داشته طبق اسناد تاریخی،چرا این باعث خشم بزرگان نشده؟همهی زنان حرمسرا اشرف زاده بودند؟معلومه که نه،فقط مذهب مسیحی شیرین که برای موبدان مسئله ساز.یکی دیگه از عشاق شیرین،فرهاده که اونم داستانش مفصله باز خودتون جستجو کنید و داستان شیرین و فرهاد رو هم بهش اطلاع پیدا کنید اگر تاکنون ندارید.یکی از اون منابع فیلمهاست،فیلمهای زیادی درباره عشق شیرین و فرهاد ساخته شده.یکی از اون قدیمی هاش فیلمیه از عبدالحسین سپنتا که در سال هزار و سیصد و سیزده ساخته شده که اقتباسیه از شیرین فرهاد وحشی بافقی،این و میتونید نگاه کنید به عنوان نمونه. بذارید مطلب و اینجوری پایان بدم که بیشتر حالت (۲۷:۲۱)میکنه.در کردستان ایران جاهای زیادی هست که در فرهنگ عامه به داستان عاشقانهی شیرین و فرهاد ربط پیدا میکنه به اصطلاح یه جورایی مقام بسیار بالایی در کردی داره.مثلا فرهاد تراش در مجموعه بیستون،دخمه شیرین و فرهاد در شهر صحنه،کاخ خسرو در قصرشیرین،درخت شیرین و فرهاد در طاق بستان کرمانشاه،غار فرهاد در شاهین دژ،کاخ شیرین در قصرشیرین و غیره… اینها نمونههای فرهنگ عامه است در ارتباط با داستان شیرین و فرهاد که یک سرش خسرو هم هست یعنی یک جور مثلث عاشقانه در این رابطه میشه دید.