صفویه بخش دوم

صفویه بخش دوم
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
42:40 00:00

رادیو پنجاه و یک شماره‌ی بیست و چهار صفویه بخش دوم از باشتین تا تبریز.رادیو پنجاه و یک در خدمت اونایی که بخوان تاثیر جغرافیا رو در امور تاریخی و سیاسی ببینند.یه مطلب و توی پادکست قبلی یادم رفت بهتون بگم،و اون اصل و نسب یا منشا خانوادگیه صفویست.  بعضیا میگن اینا عربهای یمنی هستند یا بودند که به آذربایجان کوچ کردند،زنده‌یاد کسروی اونارو ایران و الاصل می‌دونه بعضیا میگن اینا از ترک‌های آناتولی هستند،یکی میگه چون اونا با به کارگیری یه ایدئولوژی خاص به قدرت رسیدن سعی کردن گذشتشون رو یه جورایی پاک کنند و دوباره بنویسند چون ممکن بود بنیان‌های ایدئولوژیک دولت شون رو زیر سوال ببره و تضعیف کنه،هر چه که بود شاه اسماعیل از همون اولش برای تثبیت و اعمال قدرت در مناطق استراتژیک و ادامه‌ی مهاجرت قبایل ترک آناتولی زمینه‌های درگیری بین صفوی و عثمانی رو تشدید کرد.با تمامی انتقادات و انکار شرارت به اصطلاح درباره‌ی صفویه مبنی بر اعمال شدیدترین خشونت‌ها برای به رسمیت بخشیدن مذهب شیعه واقعیت‌های جدید ایجاد شده در سرزمین ایران حدود نیم قرن بعد ایران شد یک کشور شیعه مذهب و همچون جزیره ای در محاصره‌ی دریایی از اهل سنت ترک و عرب و این کشور رو از محور ژئوپلیتیکی عثمانی‌ها که مدعی خلافت مسلمانان بودند جدا و وارد فاز جدیدی کرد که به اون آغاز شکل جدیدتر تنهایی استراتژیک ایران،به هر حال گرایش تعصب آمیز به مذهب شیعه در زمان شیخ حیدر پدر شاه اسماعیل شروع و توسط پسرش ادامه پیدا کرد باعث نوعی اختلاف عقیده بین صاحب نظران مذهبی شد به این مضمون که شیعه رسمی ایران و تشیع صفوی لقب دادند که با تشیع علوی فرق داره از نظر اونا.برای آشنایی با نوع مدرن‌ تر این تفاوت دوستان می‌تونند به کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی و نوشته‌های آقای علی شریعتی مراجعه یکنند که در حقیقت شیش‌ تا از سخنرانی های ایشونه در حسینیه‌ی ارشاد،از این مجموعه سخنرانی که تو اون کتاب اومده ایشون مینویسند:وزیر امور روضه‌خوانی و تعزیه داری رفت به اروپای شرقی که در آن هنگام صفویه روابط بسیار نزدیک و مرموز و ویژه‌ای با آنها داشتند و درباره‌ی مراسم دینی تشریفات مذهبی آنجا تحقیق کرد و بسیاری از سنت‌ها و مراسم مذهبی و تظاهرات اجتماعی مسیحیت و برگزاری و نقل مصیبت‌های مسیح و حواریون و شهدای تاریخ مسیحیت و نیز علائم و شعایر و ابزارها و وسایل خاص این مراسم و دکورهای ویژه‌ی محافل دینی و کلیسا را اقتباس کرد و همه را به ایران آورد و در اینجا به کمک روحانیون وابسته به رژیم صفوی با آن قالب‌های مسیحی اروپایی محتوای شیعی ایرانی بخشیدن پایان نقل قول.اجازه بدید برای چیزایی که تو این قسمت و تاحالا گفتم یه نتیجه‌ی غیر احساسی و بدون ملاحظات انسانی بگیرم یعنی یک نتیجه بدون ملاحظات و تلفات انسانی،چون اگر روی این نکات واقعا درست واقعا درست صرفا عاطفه خرجش کنیم تاثیر درازمدت مثبت و منفی یک حکومت بر یک کشور و نمی تونیم درست ببینیم،اگه بخوام مثالی بزنم این مثال و براتون می‌تونم بزنم،مثلا اگه بخوایم حمله‌ی آمریکا به عراق رو در سال دوهزار و سه و تغییرات ایجاد شده در اون جامعه رو صرفا به تلفات انسانی تقلیل بدیم متاسفانه نتیجه‌ی خوبی به دست نمیاد،شوربختانه این حمله که بی‌اساس بودنش حتی از جانب آمریکا هم تایید شده منجر به مرگ صد و هشتاد و دو هزار تا دویست و چهار هزار انسان بی‌گناه شده،این آماریه که تا به امروز دستمون اومده.توی عراق تغییرات زیادی ایجاد شده بعد از سال دوهزار و سه که جای بحثش اینجا نیست،منظور من از این مثال اینه که در دوره‌ی صفوی هم مشابه چنین فجایعی اتفاق افتاده ولی من روی اون‌ها صحبت نخواهم کرد و بحثی نخواهم داشت چون این پادکست درباره‌ی اون موضوعات نیست نه اینکه اون موضوعات مهم نیستن این و خواستم یه جورایی با دوستان مطرح کنم تصور نشه که یا توجه ندارم یا اینکه حساس نیستم ولی چون بحث من نیست درباره‌ی اونا فقط حرفی نمیزنم همین.با در نظر داشتن اون چه که عرض کردم و در یک تصویر کلان و تاریخی منهای همه‌ی جنبه‌های منفی حکومت صفوی البته اون چه که در سبد تاریخ از سلسله مونده میشه گفت که صفویان نه تنها در تاریخ ایران تغییرات بنیادی ایجاد کردند شهر دولت‌های اروپا ایجاد اتحادهای تاکتیکی در قالب همون استراتژی که از قبل از آق قویونلوها در ایران دنبال می‌کردند یعنی مقابله با امپراطوری عثمانی هم در این رابطه نقش داشتند در این بده بستان ها.این و هم باید در نظر داشت که رسمی کردن مذهب شیعه چه ایده‌ی بومی بوده باشه یا واردات پیشنهادی محافل ونیزی در منطقه‌ی شام،رابطه‌ی ایجاد شده بین ایران و شهر دولت های اروپا یه مانور ژئوپلیتیکی بسیار هوشمندانه‌ای بود در مقابل ترکان عثمانی.اینجا به نوعی مستقیم و غیرمستقیم حرف از روابط خارجی زدیم و ژئوپلیتیک این و می‌طلبه که روی این دو نکته در عصر صفوی بیشتر از این تمرکز بکنیم.موقعیت ژئوپلیتیکی دولت صفوی چیزی که در اون برجستش می‌کنه یعنی ایران در اون ایام موضوع دین رسمی شدن مذهب شیعه است به دلیل همین قضیه عملا در محاصره‌ی عثمانی‌ها در غرب تیموریان در شرق یعنی شبه قاره هند و ازبک ها در قسمت شمال شرقی فضای جغرافیایی ایران قرار گرفتند.بزرگ‌ترین کانون‌های قدرت اونوقت شهر دولت‌های اروپایی بودن،با مذهب مسیحی و امپراطوری عثمانی که سنی مذهب بود.همون طور که قبلا عرض کردم در این فضا ایران جزیره‌ای شد در دریایی از سنی ها و از نظر استراتژیک تنها،این ضمن اینکه چالش بزرگی بود از نظر ژئوپلیتیکی به نوعی وزن ایران رو در بین رقباش بالا برد منظورم وزن ژئوپلیتیکی شه.این موقعیت ژئوپلیتیکی باعث اتحادهای نوینی بین ایران و اروپای جدید شد با سقوط قسطنطنیه در سال هزار و چهارصد و پنجاه و سه اروپا رو بیشتر و بیشتر متوجه ایران کرد چه در خلیج‌ فارس چه در عرصه‌ی بری به قول معروف شرق دیاربکر و بعدها تبریز و اصفهان.شکی نیست اروپایی‌ها از این اتحاد سود بیشتری می‌بردند همان‌ طور که توضیح دادم در گذشته خودشون در جاها و به طرق مختلف این موضوع رو بیان کردند که سود بیشتری می بردند و میگن که اگه جنگ‌های گاها طولانی ایران عثمانی نبود ترکها اروپا رو گرفته بودن،یه نمونه‌ش مثلا بوسیک سفیر اتریش در دربار سلطان سلیمان که گفته:میان ما و نابودی فقط ایرانیان قرار دارند اگر این نبرد نبود ترکان در کوتاه‌ترین مدت بر ما چیره می‌شدند پایان نقل قول.به گفته‌ی خودشون تحریکاتشان هم در ایران هم در عثمانی از طریق جاسوساشون در جریان بود که نیروهای ایران عثمانی درگیر باشند،مثلا ادوارد برااون  ایشون میگه:هدف از ماموریت اروپاییان تقریبا در همه‌ی موارد جلب همکاری مملکت ایران به جنگ با دولت قدرتمند ترکان عثمانی بود پایان نقل قول.شاه اسماعیل پیشنهادهای اتحاد از جانب امپراطوری آلمان پادشاه مجارستان پادشاه اسپانیا و پادشاه سوئیس گرفت و تمامی این تلاش‌ها به خاطر این بود که مانع از شکست ایران توجه داشته باشید این تلاش ها به خاطر این بود که مانع از شکست ایران یا صلح اون با عثمانی‌ها بشن،ایران نه شکست بخوره و نه صلح بکنه چون اگر این اتفاق می‌افتاد عثمانی‌ها دوباره نگاهشون به غرب دوخته می‌شد دقت داشته باشید به این نکته.لپ کلام اینه که در اون زمان یعنی دوران صفویه جغرافیای طبیعی انسانی ایران دولت صفوی رو تبدیل کرد به یک بازیگر مطرح و نیرومند منطقه و موقعیت دروازه‌ای ایران دلیل اصلی تلاش دولت‌های قدرتمند اروپا در ارتباط گیری و پیشنهاد اتحاد و گاه بستن معاهده های همکاری با ایران بود و اما وصلت‌های استراتژیک و به غایت مصلحت‌ گرایانه اما این بار در کاخ رقیب یعنی عثمانی،تو پادکست‌های گذشته خدمتتون توضیح دادم که حکومت‌ها و حکمران ها جهت به اصطلاح نفوذ و گسترش فرمانروایی خودشون اقدامات متعددی انجام میدن،یکی از اونا هم این وصلت‌های به اصطلاح درون خاندانی برون خاندانی و در چارچوب حتی گاهی حکومت‌های دشمن بین پسران و دخترانشون بود،این یک استراتژی بود براشون،البته همونطور که قبلا هم عرض کردم بدون صلاحدید کاندیدهای این وصلت و من اسمش رو گذاشتم وصلت های استراتژیک و بغایت مصلحت گرایانه،این دلیل اصلی نامگذاریش بود.این دفعه ولی یه تفاوتی با اونچه که در گذشته گفتم هست،بررسی بعضی از این وصلت ها در دربار عثمانی و کاربرد استراتژیک اون علیه حکومت‌های ایران یا به عبارت دیگه دولت شهرهای اروپایی به قول امروزی‌ها یک جور سیاست دوگانه به کار می‌گرفتن جهت پیشبرد منافع استراتژیک شون،هم در قلمرو عثمانی و هم در قلمرو ایران به خصوص عصرها آق قویونلوها البته قبل از اون هم بود و بعدش.یکی از اینا خانومی بود به نام نوربانو سلطان که در سال هزار و پانصد و بیست و نه یعنی میشه گفت یک سال پس از مرگ شاه اسماعیل در ونیز به دنیا آمده بود و  سال هزار و پونصد و هشتاد و سه میلادی طبیعتا فوت می‌کنه،اسم اصلیشون بود (14:51) این اسم اصلی به اصطلاح اروپاییش یا ونیزیش بود.ایشون سوگلی سلطان سلیم دوم بودن و زن با نفوذ دربار عثمانی،بعضی از مورخین مینویسند که او یه یهودی اهل ونیز بوده و بعضی میگن نه کاتولیک بوده با کاترین مدیچی ملکه‌ی فرانسه رابطه‌ی خوبی داشته و سفرای ونیزی از او به عنوان زنی یاد کردند که هرگز اصالت ونیزی خودش رو فراموش نکرده. کسی که اصالت ونیزی خودش رو فراموش نکرده طبیعتا کارهایی برای ونیز کرده می‌تونید این رو تصور داشته باشید.دومین نفر یه خانمیه به نام خرم سلطان که اسم اصلیش (15:53) که با سلطان سلیمان قانونی وصلت کرده بود.ایشون یکی از قدرتمندترین و تاثیرگذارترین زنان تاریخ عثمانی بود اغراق نمیکنم تو تاریخ اینجوری اومده،او پشت پرده در سیاست‌های داخلی و خارجی سلطان دخالت می‌کرد و راهنمایی میداد،ایشون رو راهنمایی میکردن تا حدی که شایعه شده بود که سلطان توسط خرم سلطان یعنی ایشون این خانم جادو شده.خودش از قرار یک ارتدوکس اوکراینی بود ولی با کانون مشاوران یهودی دربار هم روابط حسنه داشت.حالا بدون در نظر گرفتن مسئله مذهب و به دلیل تاثیری که او بر سلطان داشت با تاکتیک‌های مختلف از جمله نوعی شیعه‌ ستیزی سعی کرد از سال هزار و پانصد و سی و دو به این‌ ور نظر سلطان سلیمان رو به دولت صفوی جمع کنه تا امپراتوری هابسبورگ بتونه از زیر ضربه خارج بشه.در سال هزار و پانصد و چهل و سه سرداری از اهالی کرواسی به نام رستم پاشا صدراعظم شد،آقای رستم پاشا داماد خرم سلطان بود این یعنی اوج اقتدار خرم سلطان و وابستگانش در دولت عثمانی و تشدید سیاست‌های ضد ایرانی در اون حکومت.خواسته بودن این خانم هم در منابع ترکیه وهم غرب شناخته شده است و تم اصلی خیلی از کارهای هنری مثلا نمایشنامه‌ای به نام سلطانه نوشته‌ی گابریل بیرن که در فرانسه روی صحنه رفته میگن سمفونی شماره‌ی سیزده یوزف هایدن متاثر از ایشونه و آثار متعدد دیگه‌ای که ظاهرا از ایشون الهام گرفته شده.در سال دو هزار و هفت در شهر بندری ماریوپل در اوکراین مسجدی به احترام خرم سلطان با اسم اصلیش یعنی رکسالانه ساخته شده،شما می‌تونید تو گوگل جستجو کنید و مشخصات این مسجد رو ببینید اونجا.سریال‌های تلویزیونی دربارش نو ترکیه ساختن.اینا همش نشان از نفوذ بی حد و حصر این وصلت استراتژیکه.جنگ چالدران،اولین جنگ دولت صفوی با عثمانی در شهر چالدران در شمال غربی ایران اتفاق افتاد که نتیجه‌ی اون جدایی بخش وسیعی از منطقه کردنشین ایران بود که امروز بخشی از ترکیه و سوریه و عراقه که پس از شکست امپراتوری عثمانی در سال هزار و نهصد و شونزده توسط انگلیس و فرانسه طبق قرارداد معروف به سایکس پیکو به این وضع امروزی دراومده.چند علت ژئواستراتژیک میشه برای این نبرد تاریخ ساز و اثرگذار بر ژئوپلتیک منطقه تصور کرد،یک:همونطورکه مختصری درباره‌ی ارتباط گیری مجدد ونیزی‌ها با دربار صفوی و ادامه‌ی استراتژی شون پس از سقوط آق قویونلوها و همچنین وصلت‌های استراتژیکی که با دربار عثمانی انجام داده بودند یعنی همان به اصطلاح سیاست مهار دوگانه از طریق این وصلت‌ها سیستم اطلاعاتی و امنیتی عثمانی به طور مشخص سلطان سلیم که از طریق زنان اروپایی دربارش در اختیارشان قرار می‌گرفت از آنچه در دربار صفوی می‌گذشت اطلاع داشت. مشخصا میشه به نامه شاه اسماعیل به درباره ونیز اشاره کرد که نامه‌ای بوده به شخصی به نام لئوناردو لونه دنو که این نامه رو اینجوری تمومش می‌کنه:امیدوارم که مقابل دشمنان پیروز گردید،خوب این دشمن کی بود؟طبیعیه که عثمانی ها بودند و این بخش از نامه لو میره تو دربار عثمانی از طریق همون خانمایی که اسمشون بردم.دومیش نفوذ فزاینده‌ی صفوی‌ها در آناتولی و کاربرد نبرد نیابتی عامل دیگه‌ای بود که عثمانی‌ها می‌خواستن جلوش و بگیرند.حمایت صفوی‌ها از ولیعهد قانونی عثمانی و عدم ارسال تبریک به سلطان سلیم که در زبان دیپلماتیک به رسمیت نشناختن حکومت وی تلقی میشه عامل دیگه‌ای در این رابطه بود یعنی در ارتباط با جنگ چالدران.علاوه بر همه‌ی این دلایل و دلایلی دیگه که عنصر ژئوپلیتیکی درشون مستتره در یک تصویر کلان ژئوپلیتیکی استراتژی گسترش منطقه‌ی نفوذ و اعمال قدرت هر دو امپراتوری در منطقه‌ای که غربی‌ها به اون فرتال کرسنت یا همون هلال حاصلخیز به خاطر خاک حاصلخیز و سیستم آبیاریش تمدن‌های باستانی در این منطقه ظهور کردند به خاطر همون خاک و آب و سیستمش.امروزه این منطقه‌ی فرتال کرسنت یا همون هلال حاصلخیز و میشه اینجوری توصیف کرد،این منطقه منطقه‌ای شامل جنوب عراق سوریه لبنان اردن فلسطین اسرائیل مصر و بخش‌هایی از ترکیه و ایران.دعوای اصلی بین دو امپراتوری یا رقابت ژئوپلیتیکی‌ شون سر این منطقه‌ی خاص بود.این دو قدرت بزرگ آن زمان برای گسترش قدرتشون تو این منطقه با هم درگیر می‌شدند.اگه خاطرتون باشه من یه تعریفی براتون از ژئوپلیتیک ارائه دادم ولی اینجا اونچه که در ارتباط با هلال حاصلخیز گفتم بیبکاکوفس نظریه پرداز معروف یک تعریف داره در مورد ئوپلیتیک که در ارتباط با این مساله هلال حاصلخیز خیلی گویاست،یعنی به بهترین وجهی این مساله‌ی رقابت در هلال حاصلخیز رو توضیح میده،تعریفش اینه:من چیزی را ژئوپلیتیکی می‌دانم که با رقابت قدرت و برای و بر روی سرزمینی مرتبط باشد،این تعریف آقای بیبکاکوفسه دقیقا اون چیزیه که در ارتباط با هلال حاصلخیز بین امپراتوری عثمانی و امپراتوری صفوی اتفاق افتاده.هم صفویه و هم عثمانی دو امپراتوری بزرگ آن زمان که ایدئولوژی اسلام در آنها حاکم بود و هر دوی آن‌ها از آن به عنوان ابزار استراتژیک در وحدت عرضی و سیاسی شد و گسترش نفوذ و قدرت در هلال حاصلخیز استفاده می‌کردند.عثمانی طبیعتا در وجه سنیش صفوی در وجه شیعه‌ی ایدئولوژی اسلامی.جنگ چالدران در جهان اون روز بازتاب وسیعی داشت و باعث تغییر سیاست و به اصطلاح بر زدن‌های جدید ورقهای سیاست اون زمانه شد.شاه اسماعیل شناسایی به خاطر مجیزگویی اطرافیان و وهمیه که درش از کودکی شاید کاشته شده بود با شکستش در چالدران متوجه شد که امر قدسی نمی‌تونه در جنگ که امری غیر قدسیه کمک چندانی بکنه و این شکست عامل افسردگیش شد که تا آخر عمر باهاش بود.ونیزی ها که از او توصیف‌های پیامبرگونه داشتن با این شکست دست به تحرکات جدیدی برای مهار قدرت عثمانی زدن،توهم تقدس و شکست ناپذیری شاه اسماعیل اثرات مخربی بر چگونگی آرایش قوای ایرانی در میدان جنگ و ارزیابی نادرست از قوای عثمانی رو به دنبال داشت.اولین اشتباهشون گزینش جنگ کلاسیک مقابل عثمانی،به نظر من بهترین استراتژی براشون دقیقا همون استراتژی که سپهبد سورنا در سال پنجاه و سه پیش از میلاد مقابل لژیونرهای کراسوس انتخاب کرده بود یعنی جنگ‌های نامنظم،البته این نظر از جانب محمد خان استاجلو فرمانده کارکشته و کهنه‌ سرباز حاکم دیاربکر ارائه شد بهش به این مضمون که چون دشمن قوی‌تره در نتیجه جنگ رودررو یعنی شکست باید قبل از شکل‌گیری آرایش نظامی عثمانی‌ها دست به حملات سریع و غافلگیرانه بزنیم،این نظر محمد خان استاجلو بود،این همون روش اشکانی که بعدها معروف (26:36) ولی متاسفانه دورمیش‌ خان شاملو که نفوذ بیش از حدی بر شاه اسماعیل داشت ضمن به اصطلاح پرخاش کردن و برخورد با خانم محمد استاجلو جنگ و به روز بعد موکول کرد گفت نه فردا شروع کنیم،اون استدلالش این بود آقای دورمیش خان،چون شاه اسماعیل رسالت غیبی داره شکست‌ناپذیره پس باید صبر کنیم تا ایشون اون قدرت بالقوه رو به بالفعل تبدیل کنه و شاه اسماعیل هم پیشنهاد آقای دورمیش خان رو پذیرفت.طبیعیه اگه توهمات اینگونه در کار نبود می‌تونست ارزیابی کنه روز بعد چه کشتاری از پیروان و سربازانش خواهد شد،یعنی می‌تونست درک واقع‌ بینانه و درستی از قوای عثمانی داشته باشه و تاکتیک نبرد رو تغییر بده.یکی از بزرگترین ضربات شخصی حتی بزرگتر از زخمی شدنش در جبهه به اسارت درآمدن زنش بهروزه خانم بود و سلطان سلیم برای انتقام اصطلاح جانانه گرفتن از کسی که بهش (28:02) بچه اردبیلی می‌گفت منظور شاه اسماعیل اون زن اسیر رو به یکی از سرداراش پیشکش کرد،این ضربه وقتی به اصطلاح کشنده‌تر و کاری‌تر میشه که شاه اسماعیل می‌شنوه بهروزه خانم حامله شده و بعدشم پسر زاییده، این تا آخر عمر باهاش بود.فرمانده واقع‌ بین یعنی محمد خان استاجلو با علم به غلط بودن استراتژی پیشنهادی در جبهه موند و کشته شد.پس از این اشتباه بزرگ و کشنده‌ی جنگیدن در نقطه صفر مرزی و توهمات القا شده مذهبی دوباره به شیوه‌های جنگی سابق خودش برگشت یعنی دقیقا همون چیزی که خان محمد استاجلو پیشنهاد می‌کرد و خود شاه اسماعیل هم در گذشته با کاربرد همون تاکتیک‌ها در استراتژی‌های کلان جنگیش شکست ناپذیر شده بود.با غرور و شجاعت تنها نمیشه پیروز شد،دانش ها و تاکتیک‌های دیگه‌ای هم لازم به عبارت دیگه غرور نمی‌تونه آلترناتیو تکنولوژی بشه،تبر و شمشیر و گرز و اینطور چیزا نمی‌تونه جلو داره توپ و تفنگ بشه حتی اگر شجاع‌ترین آدم باشه.این به روز نبودنه اگه عقب‌ موندگی نگیم بهش چی می‌تونیم بگیم؟همونطور که عرض کردم اولین درسی که شاه اسماعیل گرفت بازگشت به تاکتیک‌های نامنظم بود،یکی از اونا تاکتیک ایجاد سرزمین سوخته بود،بین تبریز تا آناتولی که به دلیل نبود غذا و علوفه برای دام عثمانی‌ها را مجبور به عقب کرد،در ضمن فهمیدن برای جلوگیری از حملات عثمانی‌ها در آینده باید به اندازه‌ی اونها قوی شن البته این کار به سرمایه‌گذاری دراز مدت نیازداشت تا رسیدن به اون کاربرد استراتژی جنگ‌های نامنظم.این استراتژی بر سرمایه‌گذاری روی دفاع طبیعی بنیان نهاده شده بود یعنی ترکیبی از جنگ و گریز و کمین و زمین سوخته یعنی به قول امروزی‌ها به نوعی میشه گفت جنگ شبکه‌ای که فکر تک کردن رو از سر نیروهای نظامی عثمانی بیرون می‌کرد.پس از شاه اسماعیل و شکست در چالدران نیروهای ایران این بار به رهبری شاه طهماسب بیشترین استفاده رو از استراتژی جنگ‌های نامنظم بردن.حالا اگه به طور کلی یک نگاهی هم به سیاست عثمانی ها بندازیم به طور کلی سیاستشون از ابتدا شکل گیریشون در سال هزار و چهارصد و پنجاه و سه تا سقوطشان در سال هزار و نهصد و شونزده عمدتا خصمانه بود و صفوی ها بعد از چالدران به درستی فهمیده بودن که برای داشتن مرزهای آرام عثمانی باید اقتدار نظامیشون رو بالا ببرند و با قاطعیت مقابل اونها وایسن.این استراتژی پیگیرانه باعث عهدنامه‌ صلحی بین طرفین شد به نام عهدنامه زهاب یا قصر شیرین.این اقتداری که من ازش حرف می‌زنم از نظر استراتژیک ماهیت دفاعی داشت البته و به طور مرحله‌ای اجرا شد به خصوص در دوره حکومت چهل ساله‌ی شاه عباس اول مثلا فقط سرزمین‌های اشغالی رو پس گرفتن یا مثلا در شرق به قندهار و مهار به اصطلاح ازبک‌ها بسنده کردند مثلا،در خلیج فارس گرفتن هرمز از پرتغالی‌ها،اولویت زمان و شرایط مناسب باعث موفقیت استراتژی‌های اون شد،تاکتیک‌های جنگیش که بعضا باعث (32:38) اون اهداف راهبردی شد ارتقا پیدا کرد یعنی برآورد و مدیریت درست عوامل طبیعی جغرافیای انسانی و  غیره …ترکیب درستی از اینا و دریافت درستی از اینا داشت.همینطور استفاده از سیستم تسلیحاتی بهتر تاکتیک استفاده از جنگ‌های شهری یکی دیگه از تاکتیک جنگ‌های نامنظم شاه عباس به کارگیری عیاران بود،تو پادکست جداگانه‌ای من به عیاران لوطیان و جاهلان  و امثال اون خواهم پرداخت ولی همینجا بگم که من مرز بسیار باریکی بین عیار و جاهل می‌بینم که به سرعت مخدوش میشه یعنی یه جوری وجودی دوگانه دارند مثلا عیاری هم به معنی جوانمردی هم حقه‌بازی،هر لحظه به رنگی بت عیار درآید یعنی یه جوری (33:48) یاغی یا مثلا لوطی به معنی اهل صفاست و با مروت و بخشش هم به معنی مال مردم خوری و چپاول مال مردم هم هست مثلا اون اصطلاحی که میگیم لوطی خور شد البته این و بگم عیاران و جاهل‌ها با هم فرق دارن و من به تفصیل در مورد این فرق هاشون و  تاریخشون بعدا در پادکست جداگانه صحبت خواهم کرد.بگذریم داشتم درباره‌ی استفاده‌ی شاه عباس از عیاران و لوطیان در جنگ‌های نامنظم حرف می‌زدم مثلا برای پس گرفتن تبریز از عثمانی ها و عیاران و اوباش در مقابل پول و انعام برای شبیخون شبانه و ایجاد رعب و وحشت استفاده می‌شدند،این افراد همیشه در دل به اصطلاح مهاجمان ایجاد ترس می‌کردن به خصوص موقع عقب‌نشینی یکی از کاراشون حمله به اصطلاح به عقبه‌ی سپاه عثمانی بود از طریق استفاده از عیاران.از اونا به عنوان عناصر ضد جاسوسی در دوره‌ی صفوی برای پیشگیری از نفوذ مهاجمین به شهرها استفاده می‌شد مثلا شاه عباس با لباس مبدل و به شکل تاجر و بازرگان برای خبرگیری و ماموریت‌های دیگه مثلا مثل برهم زدن نظم شهرها ازشون استفاده می‌کرد،خلاصه کنم سازماندهی اوباش در کنار عیاران پهلوانان و طراران شهرها تحت رهبری مستقیم شاه بود یعنی یکی سردسته یا سرگروه بود و هر کسی برا خودش نوچه ای داشت یا نوچه گانی داشت، از شهرهای مختلف میومدن اصفهان و در جایی که جمع می‌شدن بهش تکیه می‌گفتند و گزارش روزانه به شاه عباس ارائه می‌کردند،فکر می‌کنم به خاطر همینم باشه که یکی از القاب شاه عباس عباس لوتیه.حالا اجازه بدین بعد از این حاشیه‌ی لازم برگردیم دوباره به چالدران. چالدران امروز شهر کوچکی نزدیک مرز ترکیه است،هنوز طنین سم ضربه‌ی اسبان دو لشکر از دو امپراتوری مقتدر زمان در دشت چالدران میپیچه،این نبرد تاریخی به نوعی در شکل دادن آنچه که امروز خاورمیانه نام داره سهم داشته یعنی بعد از تعیین سرحدات بین صفوی و عثمانی منظورمه.اجازه بدید عهدنامه‌ی زهاب یا قصر شیرین که اسمش و آوردم یه توضیحی در مورد بدم که چی بوده،بعد از فتح بغداد توسط عثمانی‌ها شاه صفی که نوه‌ی شاه عباس بود تقاضای صلح می‌کنه و دولت عثمانی هم قبول کرد و معاهده‌ی به اصطلاح زهاب بین سلطان مراد چهارم و شاه صفوی در سال هزار و ششصد و سی و نه میلادی بسته میشه،این معاهده در حقیقت به اختلافات و جنگهای صد و پنجاه ساله دو تا کشور یا دو تا امپراتوری باید بگم نقطه‌ی پایانی میذاره،بر اساس این معاهده ایروان در قفقاز جنوبی به ایران ملحق میشه و تمامی سرزمین‌های میان‌ رودان که بغداد هم جزوشه به عثمانی ها واگذار میشه البته اینو هم باید بگم که نشانه‌گذاری مرزی نهایی بعد از سقوط امپراطوری عثمانی اتفاق افتاده یعنی بعد از سال هزار و نهصد و شونزده و در حقیقت زمان جمهوری ترکیه این معاهده نهایی میشه و به طور مشخص باید بگم در سال هزار و نهصد و هیجده بین ایران و ترکیه و عراق.به طور خلاصه اینکه ترکان عثمانی به عنوان نماینده‌ی سونی ها و صفوی شیعه به مدت دو قرن برای اعمال قدرت و نفوذ و گسترش اون بر سر مناطقی مثل قفاز عراق و آنچه که امروز ترکیه شرقیست با هم جنگیدند.این رقابت ژئوپلیتیکی بسیار مهم بود در ارتباط با جغرافیا و اقتصاد چون که پیروز این میدان مهم ژئواستراتژیکی می‌تونست کنترل مرکز جهانی تجارت و تولید ابریشم رو در انحصار خودش بگیره.در قسمت‌های بعدی پادکست می‌پردازیم به مبلغین مسیحی در ایران،علمای جبل‌عامل،باز دوباره نگاهی می‌کنیم به سفرنامه‌های ونیزی ها،تاریخ و چگونگی جا افتادن واژه‌ی قزلباش و در نهایت آنچه که به تنهایی استراتژیک ایران معروفه.اما قبل از پایان و در حاشیه‌ی این پادکست دوست دارم چند تا نکته که نظرم و جلب کرده و با شما در میون بذارم،فقط نکته‌است هیچ چیز خاصی توش نیست ولی یه جورایی نکاتی که توجه من و جلب کردن،نکته‌ی اول اینه که شاه اسماعیل با توجه به اون توصیفاتی که گفتم و شیوه ای که به حکومت رسیده علاقه‌ی زیادی به کی خسرو شاه افسانه‌ای ایران داشت که به هر حال نوعی الگو در پادشاهی تلقی میشه،یک نکته دیگه اینکه اسم هیچ یک از بچه‌هاش اسامی شیعه مثل حسین و علی و غیره نداره،پسرش ولیعهد و شاه بعدی اسمش طهماسب بود نکته‌ی بعدی اینکه قزلباش‌ها نیروهای حرفه‌ای مسلح صفوی ها بودند که همونطور که قبلا خدمتتون عرض کردم ترکی صحبت میکردند خب؟روحانیون درباره که از جبل العامل لبنان آمده بودند عربی حرف می‌زدند به عبارت دیگه دو رکن اساسی و مهم حکومت صفوی برای فهم همدیگه به دیلماج احتیاج داشتن،در مورد اینها نمی‌دونم آیا اینجا هم میسیونرها کار ترجمه رو انجام می‌دادند یا خیر چون توی موارد دیگه دیپلماتیک و کنسولی و فرستادگان ارشد خارجی در دربار یا درباری های ایران در خارج تمامی امور اینها رو از نظر ترجمه یا همون دیلماجی میسیونرها انجام میدادند،این میسیونر ها هم فارسی بلد بودن ارمنی بلد بودن،طبیعتا زبان مادری خودشون هم هر چی بود بلد بودن و این‌ها نمایندگان قدرت‌های دیگه‌ای در ایران بودن.طبیعی منافع دولت مطبوع خودشون رو پیگیری می‌کردند چجوری می‌تونستن منافع ایران و نمایندگی کنند؟این نکات حاشیه ای رو گفتم که ما باید این‌ها رو در تحلیل هامون مد نظر داشته باشیم این‌ها نکات ظاهرا خیلی ساده‌ای هستن ولی میتونن مسائل و پیچیده کنن.

Radio51_Admin وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *