منار علم و جهل و محیط ژئوپلیتیک ناآرام کابل – قسمت نهم
- Radio51_Admin
- اپیزودها
- اردیبهشت 30, 1403
رادیو پنجاه و یک فصل ویژه علم و جهل و محیط ژئوپلیتیک ناآرام کابل قسمت نهم.در پادکست قبلی مقدمهی کوتاهی خدمتتون ارائه دادم در ارتباط با جریاناتی که در قفقاز میگذره و تا اونجایی که وقت اجازه میداد راجب آذربایجان و ترکیه حرف زدیم و برنامههای مشترک خود آنها در ارتباط با قفقاز و تلاششون برای تغییر احتمالی ژئوپلیتیک منطقه،سکوت روسها،مواضع مماشات گرایانهی ارمنستان در این رابطه حرف زدیم.گفتیم که این چه ربطی میتونه داشته باشه به اون چیزایی که امروز در افغانستان میگذره.تغییر مسیر ترانزیتی شمال جنوب استراتژیهای دیگهای که ترکیه در این رابطه داره که بخواد ایران رو طبق نظریهی رابرت کاپلان از حلقههای مهم و ویژهی زنجیر جادهی ابریشم جدید جدا کنه و آلترناتیوی به چین ارائه بده که ایران دور زده بشه و چگونه این اتفاقات با اون چیزی که استراتژی پاکستانه در ارتباط با افغانستان و اون جادهی ابریشم که قرار بود از داخل ایران بگذره نقش پاکستان چگونه میتونه باشه.در ضمن گفتیم که اگر استراتژیهایی از این دست از جانب ترکیه یا پاکستان در آینده شکل بگیره که علائم و نشانههاش وجود داره وزن ژئوپلیتیکی ایران کم میشه یعنی در حال حاضر موازنه قوا به ضرر ایرانه و در آینده میتونه بیشتر به ضرر ایران باشه اگر ایران اقدامات خاصی رو انجام نده.بندر چابهار که یکی از بنادر استراتژیک ایران هست میتونه اون نقشی رو که براش در نظر گرفته شده نتونه بازی کنه و حتی طالبان که نیاز مبرمی هم با توجه به شرایط فعلی به ایران داره ممکنه بندر چابهار رو صرف نظر بکنه و از بندر گوادر استفاده بکنه برای رسیدن به دریاهای آزاد و تجارت و حمل و نقل کالا و مسائلی از این دست.بعد ازاین مقدمه دو سه شخصیت رو خدمتتون معرفی کردم،یکیش اریک پرینس بود بنیانگذار شرکت امنیتی نظامی بلک واتر که سوابق بسیار منفی در عراق و افغانستان داره و درست به دلیل همون سوابق جنجالی اسمش و عوض کرد به آکادمیا یا آکادمی،حرف زدیم از آقای زلمی خلیل زاد و نقش پیچیده و در عین حال مرموز و از یه زاویهی هوشمندانهی ایشون در ارتباط با مسئلهی افغانستان و طالبان و شرکت های نفتی آمریکایی و ارتباطش با آقای حمید کارزای و مسائلی از این دست.از آقای غنی حرف زدیم و سیاستهایی که ایشون در افغانستان پیشبرد و نتایجش چی شد.و اما در این قسمت میپردازیم به معرفی آقای کرزای و در حاشیهاش مسائلی در همون رابطه و بعد نگاهی داریم به انعکاس پیروزی به اصطلاح طالبان در افغانستان در جریانات راست گرای امریکایی،سفید پوستان متمایل به سیاستهای راست گرایانه ایالات متحدهی آمریکا.قبلا از جادهی ابریشم آمریکایی حرف زدم به توضیح دادم که این جادهی ابریشم آمریکایی چجوریه،داستان قدیمی به اصطلاح لولههای نفتی که حرفش رو زدیم و در مطبوعات تخصصی بهش میگن جاده ابریشم آمریکایی،که با نصب جورج بوش،علت اینکه من کلمهی نسب رو به کار میگیرم نه انتخاب لازمه توضیح بدم که میدونید که آقای جورج بوش و آقای ال گور در انتخابات سال دوهزار مساوی کردند و کسی برنده نشد در حقیقت،یعنی صندوقهای رای برندهای رو به طور واضح نشان نمیداد،نتیجتا شورای عالی قضایی آمریکا که اکثریتش در دست جمهوری خواهان بود در اون موقع و بخصوص امروزم هست و رئیس اون موقعش که آدمی بود به نام ویلیام رن کوئست که واقعا در حال مرگ بود،از بیمارستان شاید آوردنش کاخ سفید یا مجلس دقیقا جزئیاتش یادم نیست،ایشون فردی بود که میتونست نتیجه انتخابات رو اعلام بکنه یعنی تصمیم بگیره کی برنده شده و خبب طبیعی بود ایشون آقای بوش رو برنده اعلام کردن و فکر میکنم چند ماه بعد هم فوت کرد.این آخرین کاری بوده که وکیل اکتیویست سیاسی که شده بود رئیس شورای عالی قضایی آمریکا،آقای ویلیام رن کوئست.برای همین باید گفت نصب جورج بوش دور اولش،دور دومش ولی انتخاب شد واقعا.بله با نصب آقای جورج بوش در کاخ سفید این داستان لولهها دوباره از سر گرفته میشه.آقای بوش شرکت یونوکال که آقای زلمی خلیلزاد و آقای کرزای کارمنداش بودن و نقش بسیار بالایی در زمان کلینتون در ارتباط با طالبان بازی کردن که تقریبا متوقف شده بود،دوباره کلید زد و شروع به کار کردن و فعال شدن ولی این دفعه یه تیم گردن کلفت تری به اصطلاح از شخصیتهای نفتی در پستهای دولتی قرار داشتند که با دوره قبل فرق میکرد.یکی از این شخصیتهای بانفوذ آدمی بود به نام ریچارد آرمیتاژ که مذاکرات طالبان رو از سر گرفت،یه آقای قد بلندی بود شبیه کشتیگیران و صدای خاصی هم داشت.ایشون کسی بوده که دوباره مذاکرات و با طالبان همونطور که عرض کردم از سر گرفت.آقای آرمیتاژ لابی یونوکال در شرکتی بود به نام واشنگتن که اعتبارات این دو تا شرکت یونوکال تامین میکرداه بسته بودن طبق اطلاعاتی که موجود مذاکرات آقای آرمیتاج لابیه یونوکال در شرکتی بود به نام واشنگتن گروپ که اعتبارات این دو تا شرکت رو یونوکال تامین میکرد و این دو به هم وابسته بودند.طبق اطلاعاتی که موجوده مذاکرات آقای آرمیتاج و تیمش چند ماه قبل از وقایع معروف به یازده سپتامبر شروع شد.خانم لیلا هلمز دختر سناتور هلمز به عنوان مسئول روابط داخلی حکومت طالبان استخدام شده بود او موقع،مسئول روابط داخلی حکومت طالبان.ایشون مشاور ملاعمر یعنی رحمت الله هاشمی رو در ماه مارس دو هزار و یک به واشنگتن دعوت کرد،اینم باید بگم که استخدام ایشون همچین اتفاقی هم نبود،عموی ایشون ریچارد هلمز قبلا رئیس سازمان CIA بود و بعدش شد سفیر ایالات متحده در ایران قبل از انقلاب.ادامهی این مذاکرات در دور دوم اوت سال دو هزار و یک یعنی شاید حدود یک ماه قبل از وقایع سپتامبر،اون موقع یک شخصی به نام کریستینا روکا،کریستینا روکا مدیر مسائل آسیایی وزارت خارجه در اونجا کار میکرد.از سال هزار و نهصد و هشتاد و دو عضو سازمان سی آی ای بود به عنوان یک افسر عملیات ستادی،تا ژانویهی هزار و نهصد و نود و هفت در اونجا کار میکرد،بعد سال دو هزار و یک آقای جورج بوش ایشون رو به عنوان معاون وزارت خارجه استخدام میکنه و مسئول مسائل آسیای مرکزی و سنا هم تایید میکنه ایشون رو و ایشون در ماه ژوئن سال دو هزار و یک تا فوریهی دو هزار و شیش در این موقعیت بود.ایشون فعالیتهای زیادی تو اون منطقه کردند و سال دو هزار و نه به یک شرکتی ملحق شدن به نام ویزیون آمریکاز که یک شرکتیه وابسته به مسیحیان اولترا محافظهکار که مسائل خاصی رو در قاره آمریکا و جاهای دیگه انجام میدن که جای صحبتش اینجا نیست.خانم روکا ارتباط تنگاتنگی با افغانستان داشت.ایشون کسی بوده که تحویل موشکهای استینگر به مجاهدین و تو سالهای هشتاد انجام داد یعنی اون عملیات تحت نظر ایشون بود و موقعی هم که تو سازمان CIA بود مسئول ارتباط گیری با همین گروههای به اصطلاح چریکی اسلامی اون موقع بود.در بحبوحهی به اصطلاح بمباران افغانستان در اکتبر دو هزار و یک دولت بوش از طریق زلمی خلیل زاد در کنفرانس بن همونطور که براتون توضیح دادم حامد کرزای رو به عنوان ئیس دولت موقت در کابل نصب کردن.قبلا هم فکر کنم براتون گفتم که شما توی اینترنت دنبال سوابق آقای کرزای و آقای خلیلزاد و غنی بگردین داستانهای بسیار زیبا و میهنپرستانه ای در مورد این آدما میشنوید و میبینید ولی متاسفانه به نظر میرسه اینها کسانی دارن در جاهایی که تلاش میشه سوابقی از ایشون که ممکنه نزد کسانی که فعالیتهای اینا رو دنبال میکنند منفی تلقی بشه اینها پاک میشن،شما هیچ جا نمیتونید پیدا کنید که مثلا فرض کنید آقای کرزایی یا آقای خلیلزاد توی یونوکال بودن و خیلی چیزای دیگه و اصلا تمام چیزهایی که در مورد این دو تا آدم هست و آقای غنی همش چیزای مثبت و خیلی خوبه و مثلا در مورد کرزای اون موقع همهی رسانههای به اصطلاح جمعی از مبارزات میهن پرستانه کرزای بر علیه طالبان به اصطلاح حرف میزدن،اما هیچ کدومشون در ارتباط با موضوع ربط ایشون با طالبان حرفی نزدند و نمیزنند الان هم اونایی که باید بزنن،کسایه دیگه میزنن ولی اونایی که باید بزنن هیچ حرفی در این ارتباط قلبی که بین کرزای و خلیلزاد با طالبان هست حرفی نیست.همانطور که عرض کردم اسم ایشون جزء حقوق بگیر های یونوکال هم هست ولی توی اطلاعات عمومی نمیتونید پیدا کنید.اگه یه خورده به تحقیقتون ادامه بدید میبینید که توی دهه نود ایشون به عنوان مشاور و لابی یونیکال در خدمت این شرکت بود در جریان مذاکرات با طالبان،قبلا هم گفتم که خلیل زاد چگونه ایشون و آورد و بقیه مسائل.و وقتی ایشون به عنوان نخست وزیر موقت، نمیدونم چی چیه موقت بود،رئیس دولت موقت هرچی اسمش بود،استخدام شد یا نصب شد جامعهی بینالمللی بدون مکثی از ایشون به اصطلاح حمایت کردند و ایشون پذیرفته شد و طبیعیست اگه ریشهی این کار رو نگاه بکنید پول لابی شرکت یونوکاله که پشت این حمایت خوابیده قبلا هم گفتم که چرا.نوشتههای دیگهای هم دربارهی زندگی ایشون وجود داره یا سابقهی ایشون که من تایید یا تکذیب نمیتونم بکنم ولی فقط نقل میکنم،مثلا روزنامهی الوطن چاپ عربستان سعودی معتقده که کرازی از سالهای هشتاد در خدمت CIA بود و یا براش کار میکرد،نمیدونم من اینا رو نه تایید میکنم و نه تکذیب چون منبعی ندارم برای این قضیه ولی این وجود داره.و از سال نود و چهار طبق روزنامهی الوطن که ایالات متحده سال نود و چهار میلادی،ایالات متحده تصمیم گرفت طالبان و به قدرت برسونه با سازمان سیا برای کمک به طالبان آقای کرزای همکاری مستقیم داشته البته میگه که این کمک بیشتر به صورت مخفی بوده و از طریق ISI سازمان اطلاعاتی پاکستان صورت میگرفته،این موضوعیه که روزنامه الوطن ادعا میکنه و من حرفی که در اون باره نمیتونم بزنم.خلاصه میخوام این و بگم که این واقعا اتفاقی نیست فرستادهی ویژهی به اصطلاح رئیس جمهور بوش به افغانستان یعنی آقای خلیلزاد هم از حقوق بگیران کمپانی یونوکاله.برآورده هزینهی پروژهی لولههای نفتی در سال نود و هفت توسط ایشون انجام گرفته،آقای خلیلزاد و تیمش،و اون موقع به نفع طالبان موضع گیری میکرد و در مذاکرات با طالبان هم شرکت داشتند ایشون آقای خلیل زاد و همکارشون آقای کرزای.آقای خلیلزاد در به اصطلاح دولت آمریکا سابقهای بسیار طولانی دارند،مشاور مخصوص وزارت خارجهی آمریکا در دولت آقای ریگان هم بود.اون موقع لابی میکرد برای افزایش کمکهای نظامی به مجاهدین یعنی نیروهایی که قبل از طالبان علیه شوروی مبارزه میکردند.در کابینهی بوش پدرم به نوعی حضور داشت جزء زیرمجموعههای وزارت دفاع آمریکا بود در زمان بوش پدر،و در زمان بوش پسر شد عضو شورای امنیت ملی.خلاصه کنم،چه ایشون و چه آقای کرزای همانطور که قبلا عرض کردم تو پادکست قبلی به عنوان رئیس دولت موقت افغانستان به عنوان یک واسطه بودن اینها برای اهداف پروژهی لولههای نفتی به نفع شرکتهای نفتی آمریکایی انگلیسی،این هدف اصلیشون بود یعنی همون پروژهی جادهی ابریشم آمریکایی.آقای رابرت گیتس که یه موقع رئیس CIA بود بعد شد وزیر دفاع در زمان بوش،اوباما پست ایشون رو حفظ کرد یه مدتی هم با آقای اوباما بود.در کتاب خاطراتش یه نکتهای رو میگه در ارتباط با آقای کرزای که جالبه براتون بخونم،میگه که (17:12) این تو کتاب خاطراتش میگه که یه روزی کارزای به آقای گیتس گفته متحدین پوتین منظورش افراد اتحاد شمال بود،حالا افراد پارلمان یا مجلس و میکشن و بچههای ما رو،اینها طالبان و القاعده نیستن اینها آدمهای بد خودمون هستن.حالا این ترجمه تحت و لفظیش بود،منظورم اینه که این آقا،آقای کرزای به وزیر دفاع آمریکا چنین حرفی رو میزنه یعنی افراد اتحاد شمال و Putin’s allies متحدین پوتین میدونه،این نگاهش به افراده غیر خودی در به اصطلاح کابینش بگذریم.افغانستان امروز روز شرایط پیچیده و عجیب غریبی داره که به صورتهای گوناگون براتون توضیح دادم.شخصیتهای کلیدی و مهم گاهی بعضی افراد میگن مرموز یا هوشمند مثل آقای خلیلزاد و حامد کرزای و اشرف غنی تو این شرایطی که به وجود آوردن نیاز به تحلیلهای خیلی بیشتری داره یعنی بیشتر از این چیزی که من گفتم و اونطوری که در طول حاکمیت این آدمها بر افغانستان طی بیست سال گذشته میشه فهمید و آخرین چیزی که در دوحه اتفاق افتاد اینه که افغانستان در اختیار یک قوم قرار بگیره.حالا بخواد این اسمش به اصطلاح طالبان باشه یا هر اسم دیگهای بذاری یا هر سیستم دیگهای میخوای به وجود بیارید،این هدف نهایی اینا بود و مشروعیت بخشی به این گروه در آمریکا نزد اهالی حکومت آمریکا،آقای خلیلزاد نقش بسیار موثری بازی کرد ولی نقش دوست ایشون آقای کرزای برای ایجاد چنین موقعیتی برای طالبان رو نباید نادیده گرفت. ایشون تو سخنرانی لویه جرگه سی آبان هزار و سیصد و نود و دو اینجوری یه جور خطابی به طالبان گفت:فریب نخورید و به چیزی کمتر از تمام افغانستان رضایت ندهید.میدونید چه موقع این حرف مطرح شد؟تو یه شرایطی مطرح شد که تو اون سالها حرفای تویه محافل سیاسی مطرح میشد که سته ولایت جنوبی افغانستان یعنی هلمند و زابل و قندهار به طالبان واگذار مبشه و ایشون توی لویه جرگه میگفتش که به این اندک رضایت ندهید،حالا امروز روز به غیر از پنجشیر تمام افغانستان در اختیارشه.این موضوع حرف ایشون نقش آقای خلیل زاد و دیگران نیازمند به تحلیل بیشتری همونطور که عرض کردم،تا ابعاد پنهان این سناریو بیشتر و بیشتر معلوم بشه.ایران در وضعیت بسیار دشواری قرار داره،من شما رو رجعت میدم به تئوری تنهایی استراتژیک ایران و پشتیبان این تئوری آقای آرش رئیسی نژاد که دقیقا من براتون توضیح دادم که این تئوری چی رو میگه و من خودمم گرایش به اون دارم.امروز ایران باید خیلی هوشیار باشه،اون تنهایی استراتژیک امروز به خوبی قابل حسه،اگر قبلا یعنی اون موقع که من اون پادکستها رو مطرح کردم یا قبل تر از من آقای مصباحی مطرح کردن این و اگر اون موقع یک چیز مجرد به نظر میرسید امروزه موضوع قابل حسه،شما یه نگاهی به اطراف ایران بندازید حضور اسرائیل در امارات در بحرین در آذربایجان در کردستان و نیروهای دیگه،این تنهایی استراتژیک به خوبی قابل حسه پس ایران باید واقعا هوشیار باشه.این چیزایی که در حاشیهی مرزهای ایران و افغانستان هم داره شکل میگیره ربط وقایع قفقاز به بقای افغانستان چگونه میتونه باشه فقط اون چیزی که در سطح میگذره نیست،یک جریان چند لایهای که توی افغانستان و اطراف ایران داره پیگیری میشه از جانب نیروهایی که با حاکمیت ایران مشکل دارن یا حاکمیت ایران با آنها مشکل داره ولی این مشکل فقط مال حاکمیت ایران و دیگران نیست،این مشکل فعلا مشکل ایران شده پس ما باید به ایران فکر کنیم.ایران اون چیزی نیست که شما به ظاهر در تلویزیون میبینید،ایران مجموعهای از همهی چیزهایی که در تاریخ اتفاق افتاده و امروز در آن جغرافیا نقش و نما داره،ایران از ادبیاتش از زبانش از نیروهای امنیتی نظامیش، از جامعهی مدنیش از عذابش چه چپ چه راست چه میانه چه موافق چه مخالف چه برانداز چه غیر برانداز چه اصلاحگر همهی اینها ایران و تشکیل میدن.چگونه این گروه عکسالعمل نشون میده و اون تنهایی استراتژیک که خدمتتون عرض کردم اون میتونه نتیجهی نهایی رو تعیین کنه.و اما اجازه بدید یک خلاصهای هم از انعکاس پیروزی طالبان در بین جریانات متمایل به راست در آمریکا اشارهای داشته باشم و این قسمت رو تموم بکنم و بعد در قسمتهای آینده دوربین و بالای کوه دماوند بکاریم و لنز ژئوپلیتیکیش رو باز کنیم و اطراف ایران رو ببینیم که چه میگذره و چگونه خواهد شد،اون برنامهی پادکست آینده خواهد بود.و اما الان یه چند تا نقلقول براتون میکنم از منابع و مقاماتی که در آمریکا به نوعی به اصطلاح نقش دارن و یه نگاه کوتاه به عکسالعملهای جریانات متمایل به راست در آمریکا در ارتباط با طالبان.یک مقام اطلاعاتی پیشین انگلیس با تایید این ایده گفت:این رویداد یعنی سقوط افغانستان نشانگر پایان دوران لیبرالیسم و دموکراسی غربی است،دورانی که با سقوط دیوار برلین آغاز شد،این شکست ایدئولوژی غربیست.برای یه عدهی دیگهای از به اصطلاح ناظران رسوایی خروج آمریکا از افغانستان یک شکست فرهنگی هم هست.آقای ریچارد انگل که خبرنگار شبکهی انبیسی هست و سالهای زیادی رو در منطقهی عربی خاورمیانه گذروندن به خصوص در عراق،گزارشهای واقعا خوبی دادند و همچنین در افغانستان، والان دبیر اخبار خارجی شبکهی انبیسی هست میگه بدترین کاپیتولاسیون ارزشهای فرهنگی غرب در دوران حیات ماست،این چیزی که آقای ریچارد انگل میگه.با این دو تا نقل قولی کوتاه اگه دقتی بشه به رسانههای نوشتاری و شبکههای اجتماعی ما میبینیم که این ایدهی شکست به اصطلاح غربی توسط طالبان خیلیا رو خوشحال میکنه در این رابطه،به خصوص اونهایی که در سمت راست حرکتهای اجتماعی در آمریکا هستند که بهشون میگن راست افراطی،گاهی میگن فاشیسم،من عنوان نمیخوام بهشون بدم ولی در قسمت راست جامعه قرار دارند و استدلالش هم اینه که یه گروه به اصطلاح شبه نظامی که لیبرال هم نبوده،براتون توضیح دادم که دولتهای غربی،آمریکا اگر جایی بخواین یه برنامهای رو برای خودشون پیش ببرن برای افزایش قدرت ژئوپلیتیکیشون یکی از اهرمهای عمدشون دموکراسیه.مثلا احرار و الشام یا نمیدونم نیروهای سوریه دموکراتیک.از این عناوین زیاد شما میشنوید ولی اینجا چنین ادعایی نیست چون اینها طالبان و یک گروه وحشی ما قبل تاریخ و از این چیزها گفتن،حالا این گروهها این گروههای راه متمایل به راست آمریکا میگن یک گروه شبه نظامی غیر لیبرال و تا حدی ملیگرا تونسته ماشین جنگی آمریکا رو شکست بده به خاک بنشونه و دولت به اصطلاح دست نشانده آمریکا در اونجا رو شکست بده،از کار برکنار بکنه و اون چیزی که آمریکا ادعا میکنه دولت ملت سازی و ایجاد دموکراسی و جمهوری،حقوق زنان و از این طور ادعاها در افغانستان در برابر یک جنبش مقاومت قومی ریشهدار فرو میپاشه.این لب مطالبیه که این دوستان در شبکههای اجتماعی و روزنامههاشون و پادکستهایی که دارن و تلویزیون هایی که دارن به طور روزانه و برای مدتی تکرار میکردن.یه آقایی به نام یورام هازومی که یک نویسنده اسرائیلیه و از به اصطلاح آدمایی که گروه محافظه گرایی ملی ایشون عضوش هستن میگه:مهمترین و اصلیترین اشتباه در عراق و افغانستان ایدههایی بود که در سر اجراء کنندگان این نمایش وجود داشت،نمایشی که نامش لیبرالیسم است.ایشون به رسم و رسوم اینگونه مطبوعات در آمریکا که سوابق طولانی هم داره به برتری گرایی سفیدپوستها اشاره میکنند و درسته که یک نوع تعصب علیه مسلمونا دارن و این نوع مسلمونا رو حداقل میتونم بگم نمیپسندن ولی افراطگرایی اسلامی اینجوری رو تایید میکنن.یه گروه دیگهای هست که به اصطلاح اسمش هست site یا همون سایت توی بولتن هفتگیش پیروزی به اصطلاح طالبان رو یه جور نمادی میدونه (از عشق به وطن آزادی و مذهب)ضمن اینکه این و میگه ولی به آوارگان افغان کار اونها رو تهاجم و تعرض میدونن. خلاصه این که این نوع رسانهها این نوع پلتفرم ها از پیروزی طالبان حمایت میکنند.یک گروهی در آمریکا هست به نام proud boys یا پسران مغرور میتونیم اینجوری بگیم که سوابق فعالیتهای خشونتآمیز زیادی دارند از جمله حملشون به کنگره آمریکا در شش ژانویه،توی کانال تلگرامی شون اینجوری نوشته میشه:این کشاورزان و مردانی که کمترین آموزش را دیدهاند برای پسگرفتن کشورشان از نو لیبرالهای غربی جنگیدند،نها حاکمیتشان را پس گرفتند مذهب ملی شان را به عنوان قانون اجرا کردند و مخالفان را اعدام کردند،نمیتوان به آنها احترام نگذاشت.یک آدم دیگهای هست به نام کارلوس فوئنتس رهبر یک به اصطلاح راست گرا افراطیه،رهبر یک گروهی که به برتری سفیدپوستها اعتقاد داره،توی کانال تلگرامیش نوشته:شکست دولت آمریکا در افغانستان بیتردید تحولی مثبت است.یک نمایندهی جمهوریخواه توی مجلس نمایندگان آمریکا هست به نام مت گیتس که این روزها درگیر جنجالهای سکسی و اینجور داستان هاست،بگذریم و با اون کاری نداشته باشیم طالبان و اینجوری توصیف میکنه یا دولت تشکیل شده از طرف طالبان و:مشروعییتش بیشتر از دولت پیشین افغانستان یا دولت فعلی آمریکاست یعنی مشروعیت طالبان از دولت بایدن بیشتره،نقل قولی از آقای مت گیتس.آقایی به نام مصطفی عیاد که عضو موسسه گفتمان راهبردیه ایشون میگه:سلطه طالبان در سراسر افغانستان بیدار باشی است برای وارد عمل شدن راستگرایان افراطی،راست گرایان آلترناتیو و ما که تحت رهبری یک رئیس جمهور دموکرات قرار داریم،ایشون مجموعهی این حرکات و اینجوری جمع بندی کردن.یه مجری توی شبکهی فاکس آمریکا هست به نام تاکر کارلسن که آدم عجیب غریبیه و هر آنچه که میگه میشه گفت دروغه ولی یکی از بانفوذترین صدایان به اصطلاح راستگرایان در ایالات متحده است یعنی دروغهایی که ایشون میبافند آنچنان استادانه است که برای آدمی که با وقایع سیاسی اجتماعی آشنایی نداره راست جلوه میکنه،این یک نوع تبحره و ایشون این تبحر رو داره. میگه پیروزی به اصطلاح این گروه یعنی طالبان،طالبان که یک گروه شبه نظامیه علت پیروزیشان انکار هنجارهای لیبرال در زمینهی برابری جنسیتیه.نقل قول:این سلطهی طالبان نشون میده که مردم افغانستان واقعا خواهان هماندیشی در زمینهی مطالعات جنسیتی نیستند.ایشون از این زاویه پیروزی طالبان و جشن میگیرن.آقای تاکر کارلسن میگه:مردم افغانستان از مر دسالاری شان بیزار نیستند،آنها نمیپندارند که مردگرایی مسموم است،آنها پدرسالاری را دوست دارند،برخی از زنان افغانستان هم مردسالاری را دوست دارند،از این رو آنها اکنون مردسالاری را بازمیگردانند،بنابراین ممکن است شکست ما در افغانستان به این دلیل باشد که کل برنامهی نولیبرال عجیب و پر تناقض است پایان نقل قول. ولی همین آقای کارسون که این چیزا رو میگه از ورود مهاجرین یا آوارگان افغان به خاک آمریکا راضی نیست و مخالفت شدید میکنه و در این رابطه میگه:نخست ما حمله میکنیم و سپس مورد حمله قرار میگیریم یعنی ورود آوارگان افغان به آمریکا را مورد حمله قرار رفت آمریکا میدونه،این حسی رو که آقای کارسون انتقال میده به تماشاچیاش همانطور که عرض کردم آدم بسیار پخته ایست در این رابطه،خارجیستیزی در آمریکا دامن میزنه.سی ان ان به یک تلفنی اشاره میکنه که بین آقای جان کوهن که ایشون تحلیلگر وزارت امنیت داخلی هستند که با یکی از عواملشان حرف میزده تو این گفتگوی تلفنی آقای کوهن میگه که در پایش گروههای راست افراطی هم نوعی افزایش گفتگو پیرامون (جایگزینی بزرگ یک تئوری دسیسه) مربوط به طرفداران برتری سفیدپوستان مبنی بر اینکه لیبرالها خارجیها را وارد کشور میکنند تا جمعیت اکثریت سفید پوست کاهش یابد،این تحلیل آقای کوهنه یعنی از طرفی جریانی مثل طالبان ستایش میشه در میان این گروهها از طرف دیگه یه جور خارجیستیزی پیش برده میشه و بعضی از این گروههای افراطی مثل proud boys از این برداشت میکنن که شاید بشه نوعی جنگ داخلی در آمریکا پیشبرد بر اساس تجربیاتی که طالبان به دست آوردن و اینها میخوان ازش کپی کنن.و آقای کوهن در این رابطه ادامه میده:این نگرانی وجود دارد که چنین روایتهایی باعث برانگیختن فعالیتهای خشونتآمیز علیه جوامع مهاجران برخی از جوامع مذهبی و حتی علیه افرادی شود که به ایالات متحده نقل مکان کردند.خلاصه کنم،پیروزی طالبان میتونه نه تنها الگویی برای کشورهای منطقه باشه یعنی به عبارت دیگه مخالفین دولتهایی که در اون منطقه هستند،در عین حال برنامهی عملی است برای کسانی که در آمریکا به عنوان راستگرایان افراطی معروفند.