نظریه توازن قوا
- Radio51_Admin
- اپیزودها
- بهمن 6, 1402
رادیو پنجاه و یک شماره هفت نظریه توازن قوا.رادیو پنجاه و یک یعنی محل تلاقی جغرافیا,قدرت و سیاست بی هیچ نگاه جانب دارانه از قدرتی سیاسی.نظریه ی توازن قوا یا بالنس آف پاور,()این نظریه رو اینجوری تعریف میکنه: توازن قوا در روابط بینالمل نگرش و سیاست یک ملت یا جمعی از ملتهاست در مقابل ملتی دیگر یا جمعی دیگر از ملتها با افزایش قدرت یکی بر علیه دیگری.به نظر من ایراد این تعریف استفاده از کلمهی ملته,چرا؟ ما میدونیم دولتهایی در جهان وجود دارند که لزوما نمایندگان ملتشون نیستن.میتونیم این مثال رو بزنیم,سازمان ملل متحد,در این سازمان کشور سوئد حضور داره که شاید یکی از بهترین شیوههای حکومتی دنیا رو داره کره شمالی هم هست.شاید استفاده از واژهی دولت این تعریف رو یه کمی بیشتر دقیق بکنه.توازن قوا یا تعادل قوا در تمامی تاریخ بنحوی از آنها وجود داشته مثلا فکر میکنید در ایران باستان مشخصا در دورهی امپراطوری ساسانی مسالهی موازنه قوا وجود نداشته؟در اون وقت هم جهان دوقطبی بود.قطب امپراطوری ایران و قطب امپراطوری رم.امپراطوری رم در قرن چهارم تصمیم گرفت مسیحیت رو مذهب رسمی کشور اعلام کنه.آیا شما فکر میکنید که امپراطوری ساسانی اتفاقی بود که تا اون زمان که ایران مذهب یا امپراطوری ایران مذهب رسمی نداشت ناگهان تصمیم گرفت زرتشتی مذهب رسمی باشه؟همونطوری که کاتولیکها در اون امپراطوری رم بقیه فرق مذهبی و تارومارکردند بسیاری از اونها حتی پناهنده شدن به امپراطوری ایران,ایران زرتشتی هم همین کار و کرد تار و مار کردن میتراهیستا و مهریستا,به طور مشخص قتل مانی,نقاش و به نوعی یک شخصیت پیامبر گونهی اون موقع یکی از این موارده.شما فکر کنید اینها اتفاقی بوده و این به نوعی مسالهی موازنه قوا رو نمیشه اینجا دید؟من اینجوری فکر میکنم تا اساتید که بگن. پس همونطور که عرض کردم توازن قوا در تمامی طول تاریخ به نوعی وجود داشته.ولی اگه به زمانهای نزدیک به زمان حال نظری بندازیم در سیستم دولتهای اروپایی پس از جنگهای ناپلیون یعنی از سال هزار و هشتصد و سه تا هزار و هشتصد و پونزده که به جنگهای پنجگانه هم معروف هستند از آن زمان تا جنگ جهانی اول یعنی سال هزار و نهصد و چهارده این توازن قوا به نوعی مورد استفاده قرار میگرفت.در سیستم اروپایی توازن قوا انگلیس نقش به اصطلاح متوازن کننده رو بازی میکرد.از اوایل قرن بیست به بعد این تعادل قوایی که ازقرون وستا به نوعی برقرار بود دستخوش تغییر میشه.آغاز قرن بیستم جهان سیاست بیش از یک سیستم تعادل قوا داشت که متشکل از واحدهای جداگانه و مستقل هم بودند مثل توازن قوای اروپاییها آمریکاییها چینی ها هندی ها,اما جنگ جهانی اول و شکلگیری اتحادهای جدید بیشتر کشورهای جهان رو حول یک سیستم توازن قوا جمع کرد.روند این همگرایی یا انتگراسیون از اتحاد انگلیس فرانسه روسیه و ایالات متحدهی آمریکا علیه آلمان و امپراطوری اتریش مجار و امپراطوری عثمانی شکل گرفت.این اتحاد در جنگ جهانی دوم هم به نوعی ادامه پیدا کرد,مثلا نیروهای متفقین در این دوره شامل شوروی ایالات متحده انگلیس و چین و متحدین جهانیشون در مقابل آلمان ایتالیا و ژاپن قرار گرفتند.از متحدین جهانی حرف به میان آمد,اینجا بد نیست اشارهای بکنم که آلمانیها در ایران طرفدارانی هم داشتند,دیدگاههای ناسیونالیستی رضاشاه حوادث ناگوار پس از مشروطه به دلایل دخالتهای روس و انگلیس زمینه مناسبی برای آلمانیها فراهم کرده بود که با تاکید روی نژاد آریایی در لایههای مختلف جامعه ایران نفوذ سیاسی پیدا بکند,به خصوص بین روشن فکرها,یکی از معروفترینها احمد شاملو شاعر برجسته ایرانی که در اون زمان هفده سال فکر میکنم داشت و سال سوم دبیرستان بود,در تهران بازداشت میشه بعد از ورود متفقین به ایران که فک میکنم هزار و سیصد و بیست بود احمد شاملو در سال هزار و سیصد و بیست و یک بازداشت میشه و تا سال هزار و سیصد و بیست و سه در زندان شورویها در رشت بوده.از نتایج این جنگ به هم خوردن توازن قوای سنتی و ایجاد جهان دوقطبی آمریکا شوروی شد که کشورهای به اصطلاح طرفدار تجارت آزاد در یک جبهه قرار گرفتند و طرفداران اقتصاد با برنامه یا اقتصاد فرماندهی شده عدهای میگن یا اقتصاد سوسیالیستی در جبههی مقابل قرار گرفتن,به عبارت ساده تر اغلب کشورهای غربی در پیمان ناتو متحد شدند و اروپای شرقی در پیمان ورشو.یه فرق اساسی دیگه هم این توازن قوای بعد از جنگ با توازن قوای سنتی داره و اون هم ظهور سلاحهای کشتار جمعی در هر دو بلوگه.این خودش به عنوان شاید نوعی نیروی متعادل کننده بین این دو جبهه عمل کرد به این معنا که هر دو طرف به نوعی از درگیری مستقیم با هم امتناع میکردند و به جای اون مسابقه تسلیحاتی دخالت در امور داخلی دیگر کشورها و جنگهای نیابتی و غیره جایگزین درگیری مستقیم شده بود.یه عنصر دیگه هم در اواخر قرن بیستم توازن قوای موجود اضافه شد و اون تشکیل جنبش عدم تعهد بود یا جنبش کشورهای غیرمتعهد.عبارت عدم تعهد اولین بار در سال هزار و سیصد و پنجاه و سه مطرح شد و مهرو نخست وزیر وقت هند در سال هزار و نهصد و پنجاه و چهار در سفری به سریلانکا از آن استفاده کرد.ولی به طور رسمی جنبش عدم تعهد در سال هزار و نهصد و شصت و یک در بلگراد پایتخت اون موقع یوگوسلاوی به پیشنهاد نخست وزیر هند جواهر لعل نهرو,جمال عبدالناصر رئیس جمهور مصر و رئیسجمهور یوگوسلاوی مارشال تیتو تاسیس شد.این جنبش مشوق یافتن راه حلهای میانی جدا از ملاک شرق و غرب در دوران جنگ سرد برای کشورهای در توسعه پیشنهاد میکرد.حالا سعی کنیم ببینیم توازن قوا به چه معناست.بااینکه توازن قوا همونطور که عرض کردم یکی از قدیمیترین تئوریهای سیاست بینالمللیه هنوز از نظر مفهومی پیچیده و از نظر تئوریکی گاها متفاوته.از میان این تعاریف انبوه میشه به نمونههای زیر اشاره کرد.مثلا میگن تقسیم متوازن قبا یا تعادل قوا,تعادل به معنای تراز در امور بانکی و به عبارت دیگر تراز بالاتر بهتر از تراز برابر. ناروشن بودن مفهومی این نظریه بر میگرده شاید به هسته اصلی این مفهوم یعنی توازن رفتار یا همون تعادل در رفتار,معنی توازن در اینجا دقیقا یعنی چی؟نظرات رنگارنگی در این رابطه از اساتید فن ارائه شده,بعضی ها میگن منظور همون توازن نرمه بعضی دیگه از عبارت توازن فرهنگی روانی توازن سیاسی دیپلماتیک و توازن استراتژیک استفاده میکنن یه عده دیگه از توازن ایدئولوژیک اقتصادی حرف میزنن چون معتقدند نظریهی توازن قوا آمادگی امنیتی نظامی برای جنگ احتمالیه و تعاریف دیگه.از این آخرین تعریف میتونم شما رو ببرم با شخصی آشنا کنم که یکی از طرفداران این تعریفه و در یکی از پادکستهای قبلی اشارهی کوتاهی بهش داشتم,هانس مورگنتا.قبل از معرفی آقای مورگنتا اجازه بدید مختصری از نظریهی توی گیومه (رئالیزم سیاسی در روابط بینالملل)براتون بگم.رئالیزم سیاسی یکی از نظریههای مسلط در مکتب فکری روابط بینالملله,از نظر تئوریکی شباهت داره به اون چیزی که در آلمانی بهش میگن رئال پلیتیک.بنیان و یا اصل این نظریه سیاست یا دیپلماسیه که مشخصا متکیه به وضعیت و فاکتورهای پیش رو نه لزوما ادراک ایدئولوژی و اخلاقی از اون.از این جهت راهکار فلسفیش با رئالیستهای سیاسی شباهت داره.با این که در اینجا هم با تنوع برداشت روبه رو هستیم ولی در یک مفهوم همه همسان میاندیشند و اون اینه که سیاست جهانی همیشه عرصهی رقابت و نزاع بازیگرانیست که مدام به دنبال قدرتند و آقای مورگنتا هم همین عقیده رو داره.این نظریه در تقابل قرار میگیره با نظریهی لیبرالیسم که بیشتر روی جنبهی همکاریها تبلیغ داره.رئالیستها نه طرفدار ایدئولوژی خاصین یا فلسفهی اخلاقی خاص.اولویت هاشون فقط یه چیزه تسلط کشور خودشون به هر قیمت بردیگران.به همین دلیل که به راهکار رئالیستا بعضیها روش ماکیا ولیستی لقب دادند و اما آقای هانس مورگنتا اگه خاطرتون باشه خدمتتون عرض کردم که هانس مورگنتا سال هزار و نهصد و چهار در گودهای آلمان به دنیا آمد و در سال هزار و نهصد و هفتاد و نه با یک هواپیمای سوئیس اییر عازم بمبیی بود,هواپیمایش در آتن سقوط میکنه و اون بعد مدت کوتاهی بعد از این حادثه یعنی جولای هزار و نهصد و هشتاد میلادی در بیمارستانی در نیویورک فوت میکنه.مورگنتا با افراد زیادی تبادلات فکری داشته,یکی از اونا همون آقای جورج کنان یعنی نویسندهی طولانیترین تلگرافه و واضح تئوری کانتری منت اگه خاطرتون باشه ازش حرف زدیم زمانی که آقای جورج کنان رئیس ادارهی برنامهریزیهای سیاسی در وزارت خارجه آمریکا بود مورگنتا بعنوان مشاور برای وزارت خارجه کار میکرد. آقای مورگنتا در دورهی کندی و جانسون هم مشاور بود تا اینکه مخالفتش با جنگ ویتنام باعث شد که جانسون عذرش رو خواست از وزارت خارجه ولی در تمام سالهای کاریش او یکی از معروفترین مفسرین سیاست خارجی آمریکا بود.زندگی تحصیلی و روشنفکری پرفراز و نشیبی داشت.بعنوان یک یهودی مجبور شد در سال هزار و نهصد و سی و هفت یعنی چهار سال بعد از معرفی هیتلر به عنوان صدراعظم از طرف هندمرگ و دو سال در حقیقت قبل از شروع جنگ جهانی یعنی جنگ جهانی دوم خاک آلمان رو ترک کرد.او پس از اقامت کوتاهی در سوئیس و اسپانیا وارد آمریکا شد و در دانشگاهها کانزاس,شیکاگو و نیویورک تدریس کرد.یکی از حوادث جالب زندگیش به نظر من آشنایی و کار مشترکش با هانا آرنت نظریه پرداز معروف فلسفهی سیاسی که تمایلات چپ داشت بود,که اون هم آلمانی و یهودی بود.اونا هر دو در جمهوری وایمار به دنیا آمده بودند یعنی زمان بیسمارک صدراعزم هر دو از نظر سیاسی فعال بودن.یکی با حکومت بود و دیگری نه لزوما در کنار حکومت. ولی رابطهی صمیمانهای داشتند تا حدی که نزدیک بود ازدواج کنن.جالبه که بدونید هانا آرنت شاگرد مارتین هایدگر فیلسوف برجسته اگزیستانسیالیسم بوده که بعضیا معتقد هستند که آقای هاینگر طرفدار فاشیزم بوده.استاد راهنمای دوره دکترای فلسفه خانم آرنت در دانشگاه هایدلبرگ آلمان کال یاسپرس یکی دیگه از نظریهپردازان مهم فلسفه اگزیستانسیالیسم بود.خانم آرنت در سال هزار و نهصد و هفتاد و پنج درحالیکه از دوستانش در آپارتمانش در نیویورک پذیرایی میکرد دچار حمله قلبی شد و در سن شصت و نه سالگی فوت کرد.دوستانی که مایل باشن بیشتر دربارهی هانا آرنت بدونن فیلم مستندی در سال دو هزار و دوازده دربارهی او به نام هانا آرنت ساخته شده و میتونن این فیلم رو از یوتیوب یا آپارتت دانلود کنن یا تماشا کنن.پس اجازه بدید یه جمعبندی بکنیم از آنچه که تاکنون گفتم اون چیزی که باید دربارهی نظریهی توازن قوا بگیم اینه که:توازن قوا یعنی وجود نوعی تعادل بین کشورهای عضو نظام بینالملل به نحوی که هیچ کدوم از اونها نتونن از چنان قدرتی برخوردار باشن که ارادهی خودشون رو به دیگران تحمیل کنن.من اینجا مجبورم دوباره برگردم به تعریفی که از ژئوپلیتیک به دست دادم براتون.اگه خاطرتون باشه تعریفی که من از ژئوپلیتیک به دست دادم این بود:ژئوپلیتیک یعنی قدرت و تقسیم آن در جهان چون اگر به جهان از زاویهی عملی اینجا نگاه بکنید نه نظری میبینید که تعاریف بالا چندان در جهان اجرا نمیشه و اگر هم بشه قدرت حرف اول رو میزنه نه()و اگه بخوام این نظریه رو برای شما به روز بکنم و از این روزهای این نظریه حرف بزنم باید بگم که دینامیزم تئوری توازن قوا پس از فروپاشی دیوار برلین و پایان جنگ سرد یه جورایی پیچیدهتر شده یعنی اینکه قدرتهای بزرگ نتونستن ائتلاف متوازن کنندهای علیه برتری آمریکا تشکیل بدن و این از خصوصیات عجیب و غریب سیستم جهانی در حال حاضره.نمیدونم علتش شاید وجود سلاحهای کشتار جمعی بیشتر باشه,وابستگیهای متقابل اقتصادی شاید باشه,پدیدهی کرونا این وابستگی هارو یه جورایی نشون میده,چین به نظر میاد به خصوص در جهان پسا کرونا به اصطلاح با فعال کردن نیروهای داخلی و پیگیری طرح جادهی ابریشم مدرنش که همان چیزی که بهش میگن() به طورغیر مستقیم سعی داره به نوعی توازن قوا دست بزنه شاید موفق بشه شایدم نه.فعلا دولتهای متفاوت راهکارهای مختلفی از نظر امنیتی,استراتژیک برای پیشبرد منافع ملی خودشون اتخاذ میکنند مثل مثلا توازن نرم و یا چیزهایی شبیه این و به کار میبندند ولی اگه بخوام دقیق باشم منطق و ثبات شرایط جدید جهان همچنان ناروشنه.