یک مقایسه

یک مقایسه
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
22:59 00:00

رادیو پنجاه و یک شماره نه یک مقایسه.شما روی موج رادیو پنجاه و یک هستید جایی که از هنر پویایش ژئوپلیتیک حرف زده میشه.تو این پادکست بنا دارم با مقایسه دو نظریه از دو فرد در دو تاریخ مختلف که دومی حتی اولی رو دشمن تلقی میکنه نظر شما رو به یک نکته‌ی مهم جلب کنم.آن اینکه قبض و بسط قدرت,دوست و دشمن دائمی نمیشناسه.فضای جغرافیایی و منافع است که حرف اول و میزنه. به همین خاطر باید به نظریه‌ها از یک زاویه‌ی تاریخی نگاه کرد.از این زاویه اونها مکمل هم هستند.نظریه‌های ژئوپلیتیکی یکی از خصوصیاتشون ماهیت امنیتی نظامی استراتژیک شونه.که نگاهی معطوف به قدرت دارند و بست و گسترش منطقه‌ی نفوذ و منافع,که این طبیعیه با شکلی از درگیری هم آمیخته شده باشه.لذا دنیای پس از این درگیری و ویرانی‌های ناشی از عملیات نظامی یا نابودی اقتصادی عموما منجر به بسط ژئوپلیتیکی یکی و کاهش نفوذ ژئوپلیتیکیه دیگریه.بهترین مثال فروپاشی شوروی و گسترش مرزهای ناتو تا دروازه های مسکو,پانزده به اصطلاح کشور یا دولت ملت بلافاصله پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت.خیلی از اساتید میگن که بعد از جنگ جهانی دوم دولت ملت‌ها(ضعف قدرت هستند در یک سیستم جهانی)آیا واقعا چنین داستانی در این پانزده کشور اتفاق افتاده؟مطمئن نیستم.تا اونجایی که میدونم روند شکل گیری یک توده در یک فضای جغرافیایی و تبدیل آن به ملت و دولت ملت یک روند طولانیه که این پادکست امکان توضیحش رو اینجا نداره.ولی از اینکه بگذریم برای بست حوزه‌ی ژئوپلیتیکی چنین پیشرفتی لازمه؟یقینا,داریم میبینیم.آیا برای قدرت فرقی میکنه که ابزاری که برای پیشبرد منافعش استفاده میکنه همون نظریه و یا ابزاری باشه که در گذشته با اون مخالفت کرده یا حتی دشمنی ورزیده؟مثال‌های زیادی هست که این نظر تایید نمیکنه.شاید عده‌ای از شما این جمله‌ی معروف ریگان رئیس جمهور آمریکا اواخر دهه هشتاد یادتون باشه این حرف دائمیش بود در اغلب سخنرانی‌ها و این جمله رو مشخصا زمانی که در برلین حضور داشت گفت:() آقای ()این دیوار رو ویران کنید.حالا کسی که جانشینش شده و کسی که حتی اون فرد رو بی نهایت براش احترام میذاره و خودش رو یه جوری وارث و جانشین اون میدونه یعنی ئییس جمهور فعلی آمریکا آقای ترامپ,میخواد دیواری بسازه ده ها بار بلند تر و محکم تر از اون دیواری که برلین شرقی و غربی رو از هم جدا میکرد.این دیوار قبل از آقای ترامپ هم وجود داشت ولی آقای ترامپ میخواست یه دیوار طولانی‌تر و با ارتفاع بالاتر درست بکنه و ادامه بده.پس میبینیم که اونطور که ادعا میشه نیست.مسئله قدرت و تقسیم اون در جهانه یعنی ژئوپلیتیک .اگه خاطرتون باشه در پادکست مربوط به  نظریه‌ی توازن قوا من تعریفی از اینسایکیدی پرییایه بریتانیا  خدمتتون عرض کردم,که اگه خلاصه کنم اینجوری تعریف شده بود:توازن قوا یعنی نگرش و سیاست یک ملت و یا جمعی از ملت‌ها علیه یک ملت و جمعی از ملت‌های دیگه یه چیزی شبیه این و من پیشنهاد دادم که دولت رو در برابر کلمه‌ی ملت قرار بدیم شاید بهتر باشه,دلیلشم گفتم.در پادکست بعد از اونکه درباره‌ی ژئوپلیتیک آلمان صحبت کردیم و نظریه‌ی معروف فضای حیاتی یا همون()که آقای فردریش راتسل مطرح کرد و آقای کال هاسوفر ادامه داد و عقاید موافق و مخالفی که درباره‌اش وجود داشته و داره هم حرف زدیم و من جایی در اون پادکست عرض کردم حتی امروز هم نظرات کال هاسوفر از جانب همان کسانی که محکومش میکنند به نوعی برای پیشبرد مقاصد استراتژیک خود از آن گرته‌برداری می‌کنند بدون اینکه از اون اسم ببرند.یکی از مثال‌ها استفاده از نظریه‌ی ساختار فضایی هاسوفره  که در مجله‌ی ژئوپلیتیک یعنی سال هزار و نهصد و بیست و پنج و کتاب بنیان های ژئوپلیتیک هزار و نهصد و بیست و هشت تدوین شده,استفاده از این نظریه از جانب آقای برژینسکی استراتژیست لهستانی تبار آمریکا و رئیس شورای امنیت ملی جیمی‌ کارتره. آقای برژینسکی در سال هزار و نهصد و نود و سه یعنی میشه گفت حدود هفتاد سال پس از نوشته‌ هاسوفر در کتاب خودش out of control  یا خارج از کنترل که به فارسی هم ترجمه شده از این نظریه برداشت کرده و دیدگاه خودش و تبدیل کرده حالا اگه اجازه بدید من دیدگاه هاسوفر و بریژنسکی رو مستقیما از کتاب آقای حسن رحیمی که درباره‌ی ژئوپلیتیکه نقل میکنم تا این دو دیدگاه رو در کنار هم قرار بدیم و مقایسه کنیم.در صفحه‌ی هشتاد و دو کتاب آقای رحیمی اینجوری نوشته شده:در ساختار فضایی هاسوفر جهان به سه بخش شمالی جنوبی تقسیم می‌شود هر بخش یک مرکز یا کانون و یک قلمرو پیرامونیه مربوطه دارد,بخش اول  به مرکزیت ایالت متحده‌ی آمریکا و شامل قاره آمریکاست که آمریکای جنوبی قلمرو پیرامونی آن است.بخش دوم به مرکزیت آلمان و شامل قاره‌های اروپا آفریقا روسیه خاورمیانه و جنوب آسیاست که آفریقا قلمرو به پیرامونی آن است.بخش سوم شامل سیبری شرق آسیا و اقیانوسیه و به مرکزیت ژاپن میباشد که جنوب شرق آسیا و اقیانوسیه قلمرو پیرامونی آن را تشکیل میدهد.به عبارت دیگر در خلال دهه‌های هزار و نهصد و بیست و هزار و نهصد و سی هاسوفر از کلان منطقه‌ گرایی مبتنی بر مکملیت منابع و مردم حمایت میکرد.کلان منطقه آمریکا,کلان منطقه‌ی اروپا و آفریقا و کلان منطقه‌ی آسیا به ترتیب با مرکزیت ایالت متحده آلمان و ژاپن پایان.حالا از همان کتاب از منظومه‌های شش‌ گانه‌ی قدرت که در کتاب خارج از کنترل اومده براتون نقل قول میکنم.در صفحه‌ی صد و پنجاه و نه کتاب آقای رحیمی اینجوری نوشته شده :منظومه های شش گانه قدرت احتمالا به قرار زیرند  یک: منظومه‌ی آمریکای شمالی تحت سلطه ی ایالات متحده آمریکا و بر محور منطقه‌ی تجاری آمریکای شمالی مبتنیست.دو:منظومه‌ی اروپا کماکان با مشکل یک آلمان قدرتمند روبروست,حوزه‌ی وابستگی اون اروپای شرقی و بخش اعظم آفریقا را در بر خواهد گرفت.سه:منظومه‌ آسیای شرقی تحت سلطه اقتصادی ژاپن است,چهار,منظومه آسیای جنوبی احتمالا فاقد انسجام سیاسی و اقتصادی است.پنج,منظومه‌ حلال مسلمانان کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه به جز اسرائیل.شش,ظهور احتمالی منظومه‌ی اوراسیا یا منطقه حفره‌ی آسمانی ژئوپلیتیکی زیر سلطه‌ی روسیه خواهد بود.اندکی توجه به هسته‌ اصلی و تم مرکزی این به ظاهر دو دیدگاه میشه متوجه شد که حداقل اقتباسی از نظریه‌ی هاسوفر در کتاب آقای برژینسکی وجود داره.اگه نخوایم از کلمات دیگه استفاده بکنیم البته.من به جبر جغرافیایی اعتقادی ندارم و باور دارم جهانی شدن هم هیچ تغییری در اهمیت جغرافیا ایجاد نکرده تنها فاصله‌ها را کوتاه تر کرده.اون چه از آوردن دو مثال فوق یکی در اوایل قرن بیست, دیگری در اواخر قرن بیست ارائه شده اینه که دولت‌ها و سیستم‌ها عوض میشن اما ژئوپلیتیک و تاثیر اون بر سیاست‌ خارجی صرفا به خاطر دائمی و همیشگی بودن جغرافیاست و مهم نیست مردمانی که در اون جغرافیا زندگی میکنند شامل تعریف رایج ملت میشوند یا نمیشوند.از واژه‌ی ملت حرف زدیم اجازه بدید تعریف رایج اون و از اینسایکیدی پرییایه بریتانیکا براتون نقل کنم و یک تعریف دیگه از کتاب طوفان قبل از آرامش the storm before the calm نوشته آقای جورج فریدمن ژئوپلیتیسین مجاری تبار آمریکایی که دو سه ماه پیش منتشر شده و فکر نمیکنم هنوز به فارسی ترجمه شده باشه.اینسایکیدی پرییایه بریتانیکا ملت رو اینگونه تعریف میکنه:()جمعیتی از یک منطقه‌ی معین با زبان فرهنگ و تاریخ مشترک.و اما تعریف آقای فریدمن که در کتاب طوفان قبل از آرامش اومده.این کتاب باید توضیح بدم که تمرکز عمدش روی روندهای زیر بنایی تاریخ آمریکاست.آقای فریدمن در صفحه‌ی پنجاه و پنج کتاب اینجوری مینویسه: ترجمه‌ی این قسمت از کتاب از خودمه اگر نارسایی‌هایی داره دوستان ببخشند:اغلب ملت‌ها ملیتشان را در رابطه با داشتن تاریخ فرهنگ و ارزش‌های مشترک تعریف میکنند,مردم آمریکا هیچ‌ یک از این‌ها را ندارند آنها حتی زبان مشترکی هم ندارند آنها به عنوان خارجی وارد شدند و هیچ وجه مشترکی هم ندارند و در ادامه می نویسد:این مهاجرت بود که مردم آمریکا را خلق کرد و مردم آمریکا خودشان را و ادامه میده بسیار دشوار است توصیف کاملی از مردم به دست داد اما دشوارتر توصیف مردمیست که تا چند قرن قبل اصلا وجود نداشت. اینجا میخوام یک نقل قولی از یک سیاستمدار بسیار معروف در جهان براتون بیارم که در ایران هم معروفه چرچی سیاستمدار محافظه‌ کار و معروف انگلیسی جمله‌ای داره که به نوعی نگاه ژئواستراتژیک در اون نهفته است.اون میگه ما نه  دوستان دائمی و نه دشمنان  دائمی داریم, ما فقط منافع دائمی داریم,این یعنی حضور سنگین و دائمی و همیشگی جغرافیاست که قدرت و منافع حاکمان را تعریف میکند.چه دموکراتیک یا غیر دموکراتیک,ملتی باستانی یا مردمی که به قول آقای فریدمن تا چند قرن پیش اصلا وجود نداشتند یا مثلا پانزده کشور پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و درست به همین خاطر به همین خاطر که هاسوفر متهم به طرفداری از حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان و برژینسکی متولد هزار و نهصد و بیست و هشت در ورشو لهستان که به طرز طعنه آمیزی همان سالی به دنیا اومد که کارل هاسوفر نظریه ساختار فضاییش رو در کتاب بنیادهای ژئوپلیتیک توضیح میداد رو با هفتاد سال فاصله و در دو سیستم حکومتی متفاوت به نتیجه‌ی واحدی میرسونه.تاثیر عوامل جغرافیایی بر سیاست قدرت و تقسیم آن در جهان و در یک کلام ژئوپلیتیک.در پادکست‌های آینده خواهیم دید که چنین پدیده‌ای درباره‌ی ایران هم صادره,دولت پهلوی دوم همان سیاستی رو در آسیای غربی یا همون چیزی که بهش میگن خاورمیانه دنبال میکرد که مخالفش دولت جمهوری اسلامی بود,شاید با مختصری تفاوت و حالا در قسمت پایانی اجازه بدید که کمی درباره‌ی آقای برژینسکی حرف بزنیم.برژینسکی در بیست و هشت مارس هزار و نهصد و بیست و هشت در ورشو به دنیا آمده یعنی یازده سال قبل از حمله آلمانی‌ها به لهستان و در بیست و شش ماه می دو هزار و هفده در ویرجینیای آمریکا درگذشت.او استاد دانشگاه هاروارد و جانز هاپکینز بود ولی مهمترین شغل سیاسیش مشاورت امنیت ملی جیمی کارتره.پدرش از مقامات ارشد حکومت لهستان بود یک سال قبل از حمله آلمان به لهستان سفیر آن کشور در کانادا بود.وقتی  شوروی‌ها پس از جنگ در لهستان ماندگار شدند خانواده‌ی برژینسکی چاره‌ای جز موندن در کانادا نداشت و به همین خاطر یک جور کینه و مخالفت عمیقی با کمونیسم پیدا کرد که تا آخر عمرش باهاش موند.درباره‌ی برژینسکی حرف زیاد میشه زد ولی من میخوام به یکی دو نکته فقط اشاره کنم,شاید بزرگترین اشتباه برژینسکی در سال هزار و نهصد و هفتاد و نه یعنی هزار و سیصد و پنجاه و هفت دفاع بی قید و شرط او از شاه بود.با اون که سازمان‌های امنیتی آمریکا شک داشتند که شاه بتونه در مقابل انقلاب قدرت خودش رو حفظ بکنه,برژینسکی کارتر رو تشویق میکرد به خواسته‌های انقلابیون تن در نده در نتیجه وقتی انقلاب پیروز شد آمریکا نفوذ اندکی در میان رهبران مذهبی جدید داشت که برای استراتژی منطقه‌ایش,باید بگم برای پیشبرد استراتژی منطقه ایش کافی نبود این ارتباط.با تمام تلاش‌های آمریکا در دوره بحران اشغال سفارت و یارگیری هاش در میان بعضی از مقامات حکومت وقت و اون تلاش معروف و شکست خورده نجات گروگان‌ها و مسائل دیگه باعث شکست کارتر در انتخابات هزار و نهصد و هشتاد آمریکا شد و عده‌ای هستند که برژینسکی رو مسئول این شکست میدونن.آقای برژینسکی جزو افرادیه که معتقد به رئال پلیتیک یا همون رئالیزم سیاسی که بهش میگن و از نظر سنت تاریخی و ژئوپلیتیکی ادامه دهنده راه و شیوه‌ی تفکر مکیندر و اسپایکمن بود.همونطور که هاسوفر معتقد به استفاده از قدرت نظامی برای پیشبرد مقاصد اقتصادی بود,برژینسکی با استفاده از این دیدگاه رهنمودهایی به کارتر داد که بر اساس آن داکترین کارتر بوجود آمد,هسته‌ی اصلی این داکترین این بود,استفاده از قوای نظامی آمریکا در دفاع از خلیج فارس,جمله‌ی کلیدی آن داکترین توسط خود آقای برژینسکی نوشته شده که میتونید این رو در اینترنت جستجو کنید و ببینید.این هم ترجمه‌ی منه اگر نارساست ببخشید.بگذارید مواضعمان را به صراحت اعلام کنم.هرگونه تلاشی از جانب هر نیروی فرامنطقه‌ای به منظور کنترل منطقه‌ خلیج فارس حمله به منافع حیاتی ایالات متحده‌ی آمریکا تلقی شده و تدابیر لازم از جمله نیروی نظامی برای دفع چنین حمله‌ای اقتباس خواهد شد.برژینسکی در اینجا همانطور که پیداست از مدل داکترین ترومن یا همون نظریه بازدارندگی کانتری منت که قبلا در بارش حرف زدیم استفاده کرده و اصرار کرد که این جمله حتما در سخنرانی کارتر باید باشه تا برای شوروی به وضوح قابل فهم باشه که باید از خلیج فارس دوری کنه.در پایان باید بگم آقای برژینسکی با انتخاب ترامپ به شدت مشکل داشت و در ده نوامبر دوهزار و شانزده یعنی ماه انتخابات و پیروزی ترامپ نسبت به (کشمکش‌های داخلی و جهانی)هشدار دارد و در آخرین توییتش,آخرین توییتش در واقع  قبل از مرگش اینجوری نوشت:رهبری کارآزموده و فرهیخته‌ی آمریکا شرط ثبات نظم جهانیست.به هر حال از اولی یعنی رهبری خبری نیست و دومی یعنی نظم جهانی در حال بدتر شدن است.

Radio51_Admin وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *