جغرافیای جدایی
- Radio51_Admin
- اپیزودها
- دی 27, 1402
رادیو پنجاه و یک جغرافیای جدایی. وقتی داشتم مطالب مربوط به بازی بزرگ و رابطهی ایران و اروپا رو در مجموع تهیه میکردم یعنی پادکستهای نوزده بیست و بیست و یک یه اتفاقی افتاد که باعث یه نوع مکث در ادامهی کار و پرداختن به اصطلاح به موضوعی شد که در کل برنامهی پادکست من نبود و اون سخنرانی بیست آذر هزار و سیصد و نود و نه یعنی ده دسامبر دو هزار و بیست آقای اردوغان رییس جمهوری ترکیه بود.در ادامهی پادکست توضیح میدم که چرا تمام تلاش دولت ایران و ترکیه در جهت نشان دادن این که این قضیه یه جورایی اتفاقی بود موضع نادرستیه. فعلا اجازه بدید به چند اتفاق تاریخی اشاره بکنم که تقریبا میتونم بگم در تمامی نوشتههای جدی که خوندم اشارهای به این وقایع تاریخی اصلا نشده بود. همونطور که گفتم این سخنرانی در بیست آذر بوده ولی امکان همه گیر شدنش در حقیقت روز بیست و یک آذر اتفاق افتاد,حتی توئیت آقای ظریف روز بیست یزار بیست و یک آذر بوده.بیست و یک آذر روز بسیار مهم و در عین حال بحث برانگیز بین طرفداران سلطنت در ایران و چپ های ایران. بیست و یک آذر هزار و سیصد و بیست و چهار فرقه دموکرات آذربایجان در تبریز دولت تشکیل داد و جعفر پیشه وری نخست وزیر اون دولت شد. دولت ایالتی دولت خود مختار.بیست و یک آذر یک سال بعد یعنی سال هزار و سیصد و بیست و پنج خروج کامل ارتش شوروی از ایران و سرکوب و فروپاشی دولت فرقه دموکرات بود. دربارهی چگونگی از هم پاشیدگی فرقه و وابستگیش به شوروی و ماجرای از این دست و همچنین چند و چون خروج نیروهای شوروی از خاک ایران روایات گوناگونی هست که جای بحثش اینجا نیست. اینها به اضافه تعبیر یک ملت دو دولت که بعدا یه مقداری هم باز دربارش حرف خواهم زد که در آذربایجان بهش میگن و آذربایجان و در ترکیه بهش میگن ویزایکی دولت بیر میلتیخ ما دو دولتیم و یک ملت. این ایده یا این حرف اولین بار توسط حیدرعلیف پدر همین رئیس جمهور فعلی عنوان شده بود.این خودشم موضوع جالبیه که میشه دربارش بعدا حرف زد و من یه اشارهای بعدا باز بهش خواهم کرد. دوستان میتونن خودشون مقالات و کتابهای متعددی که در این رابطه وجود داره مراجعه کنن و مطلع بشن از این قضایا. ولی به نظر من همهی این تعابیر و اون تاریخهایی مهمی که گفتم برگزاری این یا اون مراسم و اظهار این حرف یا اون عقیده براساس یه اندیشهی استراتژیکه یه فکر استراتژیک پشتشه که بخشی از اون رو در پادکستهای قبلی بهش اشاره کردم و در این پادکست هم مختصر دربارش حرف خواهم زد.و اما آقای اردوغان در بیست آذر نود و نه در باکو چی گفت که سر و صداهای زیادی در ایران وسیع یعنی ایرانیان در سراسر جهان در ایران وسیع و ترکیه ایجاد کرد؟آقای اردوغان چند خطی از یه شعر و که بخشی از اون به صورت ترانه دراومده به اصطلاح دکلمه کرد. این شعر نوشته بختیار وهابزاده شاعر آذربایجانی که طرفداران و مخالفین خاص خودش و به خصوص در بین آذربایجانیهای ایران داره.و اما جغرافیا و فرهنگ چه ارتباطی میتونن داشته باشن؟ به نظر من رابطهی بسیار عمیقی بین فرهنگ و جغرافیا وجود داره. انسان خودش رو متعلق به جایی میدونه, اونجایی که توش رشد کرده نه هر خاکی,هر خاکی وطن نمیشه وطن خاکیه با تاریخ و خاطره. این مجموعه است که برای فرد هویت ایجاد میکنه,تاریخ و فرهنگ مشترک با انسانهایی که در آن فضای جغرافیایی زندگی کردند راه رفتن و زندگی میکنند و گام میزنند و این یک جریانیست تکامل یابنده و غیرایستا. هر اتفاق خوشایند و ناخوشایندی که در تاریخ آدمیان و در یک فضای جغرافیایی رخ میده تاثیر عمیقی بر روح و روان اونها میذاره. جدا شدن آذربایجان قفقاز که بعدها جمهوری آذربایجان اسمش شد,نه تنها در واقع تلفات انسانی و ویرانی عظیمی به بارآورد مهمتر از اون ضربه ی روانی بود که به مردم جدا افتاده از هم زد.شاید نوعی بحران روانی اجتماعی بود, بحران روانی اجتماعی ناشی از این تغییر و جدا افتادن از هم و مرزهایی که مرز نیستند و مانع پیوستگی آدمیان به هیچ وجه نمیشن. این بحران جغرافیایی در اندیشه هنر و شعر این مردمان اثرات عمیق گذاشته.مردمانی که در طی جنگها از هم جدا شدند و به طور مشخص من اینجا از مردم آذربایجان حرف میزنم.شعری به وجود آورده و ادبیات خاصی خلق کرده عهدنامه گلستان و ترکمنچای و جدایی آذربایجان بر روح و روان شاعرانش اونچنان تاثیری گذاشته که سرودهای انبوه اونها مکتبی رو به وجود آورده که خودشون به اون عنوان شعر حسرت دادن. جریان شعر حسرت یه رویدادیه در حوزهی ادبیات آذربایجان و در دو سوی ارس و آرپا.آقای محمدرضا حافظنیا استاد جغرافیایه سیاسی و ژئوپلیتیک در دانشگاه تربیت مدرس انسان رو ذاتا موجود ژئوپلیتیکی میدونه. دربارهی این نگاهشون در یکی از پادکستها حرف زدم. از اونجایی که وجود فرهنگ مشترک یکی از مولفههای جغرافیاییه, طبیعتا بار معنای سیاسی هم داره و این بار معنای سیاسی همیشه یه جورایی ابزاری شده برای اعمال قدرت و فشار از جانب بازیگران سیاسی علیه رقبای خودشون و در سطح دولت ملتها در همهی کشورها نسبت به استفادهی دیگران از این ابزار جغرافیایی حساسیت وجود داره. مثل استفاده دیگران از ابزار زبان برای ایجاد و احیای نیروهای مرکزگریز در یک کشور,مثلا زبان قومی یا ملتی ابزار گسترش نفوذ قدرت بازیگران منطقهای و فرامنطقهای میشه. دربارهی ایران و آذربایجان مجاورت,همسایگی مولفههای انسانی اشتراکات زبانی قومی مذهبی و غیره… ضمن اینکه یه قدرت بالقوهای جهت همگرایی وجود داره بسته به شرایط خاص در عین حال میتونه به دلایل زیاد از طرف رقبای ژئوپلیتیکی بهرهبرداری واگرایانه ازش بشه. ایران و آذربایجان میراث مشترک تاریخی و فرهنگی دارند. تمدنی ایرانی از دورهی هخامنشی در این منطقه وجود داشته تا اوایل قرن نوزده,اون چه که امروز جمهوری آذربایجان گفته میشه بخشی از ایران بود و بعد از قرارداد گلستان در سال هزار و هشتصد و سیزده و ترکمن چای در سال هزار و هشتصد و بیست و هشت به روسیه تزاری واگذار میشه. تا اون موقع جزئی از ایران بود. نام آذربایجان به قلمرو امروزی آذربایجان زمانی که برشییکا مشغول جنگیدن با ارتش سفید بودن یا همان ارتش ضد انقلاب در سال هزار و نهصد و هجده باکمک و پشتیبانی عثمانیها در گنج حکومتی تشکیل شد به نام جمهوری آذربایجان که در سال هزار و نهصد و بیست با حمله ی ارتش سرخ بساطش برچیده شد ولی اسمش موند در شوروی. دربارهی اصل و ریشهی گروه قومی آذربایجانی هم نظر واحدی وجود نداره. برخی نویسندگان ایرانی آذربایجانی ساکنان آذربایجان رو ایرانی و آریایی و زبان آذربایجان رو شاخهای از زبان فارسی میدانند و معتقدند زبان ترکی از دورهی سلجوقیان در آذربایجان رواج پیدا کرده و یه گروه دیگهام معتقدند که مهاجرت گروههای ترکزبان و آذربایجان در قرن هفتم قبل از میلاد شروع میشه,که منم در پادکست مربوط به آریایی ها که اگه خاطرتون باشه به این نکته اشاره کوتاهی دارم. منظورم مشخصا مردم نواحی گرک آلپا اگه خاطرتون باشه یا مردمان سیاه کلاه در ازبکستان امروزی. بعد از این مختصر اجازه بدید وارد جهان ادبیات و شعر که متاثر از این بحران ژئوپلیتیکیه که به ادبیات حسرت معروف شده بپردازیم.اول از همه اجازه بدین یه تعریفی از شعر بهتون ارائه بدم. تعاریف زیادی برای شعر و هنر به طور کلی هست که طبیعیه من نمیتونم به همش بپردازم.یکی از بهترین تعریفهای شعر از آقای اسماعیل خویی شاعر معاصر که میگه: نقل به مضمون میکنم, شعر یعنی گره خوردگیهای اندیشه و خیال در برابر واقعیت,آقای شفیعی کدکنی استاد برجسته ادبیات و ثراینده مجموعهی در کوچه باغهای نیشابور تعریف مشابهی داره: شعر گره خوردگیه عاطفه و تخیل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته.مجموعهای که ازش اسم بردم در کوچه باغ های نیشابور یه شعری داره به نام حلاج گران خاطرم نمیاد, تو در نماز عشق چه خواندی که از مرده ات هنوز پرهیز میکند.شعر بسیار زیباییه اگه پیدا کردید بخونید.ولی اگه بخوایم بحثهای شاعرانه و فنی و فلسفی بین شاعران و منتقدان رو خلاصه کنم این میشه: در ادبیات خیلی ساده, زبان دو جور ارائه میشه, نظم و نثر.نظم معمولا موزون و قافیه داره ولی نثر نداره البته بعضی وقت ها نثر هم حالت آهنگین میتونه داشته باشه ولی اون لزوما بر اساس بحره عروضی نیست,بحره عروضی معمولا فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن,یستفل و یستفل و یستفل و و این و بهش میگن بحره عروضی. مردم عادی شعر و نظم و یه معنی میدن و همون به قول معروف کلامی موزون و مقفا بودن برای تشخیص شعر و نثر کافیه ولی همونطور که اشاره کردم بین صاحب نظران نظم و شعر با هم فرق دارند و این به بهترین وجهی از طرف شاملو تفکیک شده و این اینجوری توضیح میده میگه:که تا قبل از نیما اونچه که بوده عمدتا ادبیات منظومه و شعر نیست البته استثناهاش هم میگه. به هرحال تعریف شعر چندان ساده نیست ولی از این به بعد هر جا من کلمهی شعرو به کار بردم منظور من برداشت عامهی مردمه نه تعریف تخصصی اون و فرقی که ادبیات منظوم با شعر داره. منظورم اون نیست برداشت عامهی مردم منظورمه.شعر انواع و اقسام داره,غزل قصیده دو بیتی رباعی حماسی.شعر نو هم همینطوره,شعر نوع حماسی داریم شعر نو تقضلی داریم و غیره … از اونا شعری به دلیل محتواش و اشاراتش به اوضاع اجتماعی گاها سیاسی میشه سکشن سیاسی, این شعر گاهی حکومتیه گاهی حزبیه گاهی هم با اون دو تا فاصله داره و در عین بیطرفی موضوعی محتواش خارج از ارادهی سرایندهی اون سیاسی میشه.سال ها پیش فیلمی دیدم به نام الپستینو یا پستچی,با فیلم پستچی آقای مهرجویی اشتباه نشه, این فیلم ساختهی آقای مایکل برایتفورد که یه جور برداشتیه از زندگی پابلو نرودا شاعر نامدار شیلیایی که در جوانی به دلایل سیاسی به جزیرهی کوچیکی توی ایتالیا تبعید میشه. یه کاراکتری داره کاراکتر پستچی یا نامه بر,ماریو یه مردی از یه آقایی همون روستای اونجا که به عنوان پستچی برای به اصطلاح تحویل دادن نامههای آقای نرودا مخصوصا استخدام میشه که اینا رو ببره برای آقای نرودا. در نتیجه این دیدارها ماریو یه جورایی میشه به اصطلاح دانشآموز اقای نرودا.با استفاده از شعرهای نرودا سعی داره یه دختر زیبای محلی رو تو همون روستا تحت تاثیر قرار بده که میده. خلاصه کار به جاهای باریک میکشه خانواده میفهمن بعد میرن پیش آقای نرودا میگن از شما بعیده که این کار و کردی خلاصه کاری نداریم یه روزی آقای نرودا ماریو رو مورد سوال قرار میده که چرا از شعر من استفاده کردی برای تحت تاثیر قرار دادن اون دختر؟ ماریو هم برگشت بهش گفت: شعری که چاپ شده باشه دیگه شعر اون شاعر نیست,شعر کسانیه که از اون برداشت خودشون رو دارند. منظورم از این فیلم از داستان این فیلم که فیلم زیباییه,توصیه میکنم ببینید اگه ندیدید,اینه که یه شاعر ممکنه در لحظهی سرودن یک شعر یا ترانه منظور خاص سیاسی نداشته ولی از جانب خوانندههاش تفسیری میشه که نتیجش سیاسی میشه. بهترین مثال مثال عصر حاضر در ایران ترانهی یار دبستانیه,یاردبستانی من. این ترانه رو آقای منصور تهرانی نوشته که برای یه فیلمی بوده تا اونجایی که من خاطرم هست و مدتها پس از ساختن این ترانه گذشته ولی در دوران پس از به اصطلاح اون چیزی که در ایران به نام جریان اصلاح معروفه تبدیل به یک آهنگ سیاسی شد بین دانشجوها و غیر دانشجوها.درگذشته هم بوده,ترانه مرا ببوس که اونم داستان خاص خودش و داره یا حتی دورتر مثلا فرض کنید دیو چو بیرون رود فرشته درآید, این بخشی از یک به اصطلاح بیت حافظه ولی توی اتفاقاتی که در سال پنجاه و هفت افتاد معنی دیگه ای پیدا میکنه و یه چیز دیگه ای میشه.با این مثال ها میبینید هنر به طور کلی و شعر و ترانه در فرهنگ ما به خصوص کاربرد صرفا فردی نداره بلکه اون فرد به عنوان یک انسان در جامعه نیز مطرحه,میبینید که یه قطعه شعری یک ترانه یا حتی یک خط شعر در دورههای مختلف جریانهای مختلفی رو باعث شده که همین عناصر موجب این شده که تعاریف دگرگونه ای از شعر در هر زمان اتفاق بیفته یعنی شعر در هر زمان تعریف خودشو میطلبه مثلا از نظر اورهان پاموک داستان نویس ترک و برندهی جایزهی نوبل میگه شعر و ادبیات ترکیبیه از تخیل امنیت و ملال, این ترکیبب باعث میشه که شاعر به اصطلاح به خلوت خودش میره و یک جهان جدیدی به وجود میاره یا به عبارتی جهانی رو باز آفرینی میکنه ولی این شاعر این فرد این انسان در عین اینکه لوکال هست یونیورسال میشه. مثل نمونههایی که خدمتتون گفتم.یه نفر از بهترین شاعران که نسبش به ایل ترک زبان شاملو میرسه به فارسی و به زبان شعر تعریفی از این نوع شعری که ازش حرف میزنم ارائه میده که شنیدنیه: احمد شاملو مینویسه امروز شعر حربهی خلوست زیرا که شاعران خود شاخه ای ز جنگل خلوه ان نه یاسمین و سمبل گلخانهی فلان. بیگانه نیست شاعر امروز با دردهای مشترک خلق او با لبان مردم لبخند میزند درد و امید مردم را با استخوان خویش پیوند میزند. برگردیم به ادبیات آذربایجان,ادبیات آذربایجانی به چگونه ادبیاتی گفته میشه؟ ادبیات آذربایجانی به ادبیاتی گفته میشه که به زبان ترکی آذربایجانی نوشته شده باشه. این ادبیات ادبیات مردمان آذربایجانی در ایران,جمهوری آذربایجان آذربایجانیهای ترکیه روسیه و گرجستان گفته میشه. قصهها و داستانهای زیادی داره.کروغلو اصلی و کرم و حیدربابایه سلام از این دسته ادبیات هستند.مسالهی جدایی یا آیرلخ در این ادبیات حضور سنگینی داره شعر حسرت در این ادبیات جایگاه ویژهای داره. یکی از نمادهای برجسته در این ادبیات چیزی جز یک پدیده طبیعی نیست,رود ارس و اونطور که آذربایجانی ها میگن آراس که ایران رو از آذربایجان جدا میکنه.این جدایی تحمیلی پیامد شکستهای ایران از امپراطوری روسه که تا رود ارس کشیده شده. آراز در فرهنگ شفاهی و کتبی بسیاری از دوسوی جدایی حضور داره حتی عاشق معشوقم قربانی جدایی میشن. آقای علی ابدالی کارگردان ایرانی یعنی فکر میکنم آذربایجانی باشن خودشون فیلمی ساخته به زبان ترکی آذربایجانی و با زیرنویس فارسی که بازم فکر میکنم محصول مشترک ایران آذربایجان میشه, نمیدونم این هارو.اسمش هست () یعنی رودخانهی آرپا نغمهی جدایی. این فیلم یک تراژدی عاشقانه است که میخواد بگه که عشق هیچ مرزی رو به رسمیت نمیشناسه. این فیلم رو میتونید تو شبکه های اجتماعی جستجو کنید و ببینید من همین کار کردم و دیدم.برای من کامنتهای زیر فیلم جالب بودن تا اون موقع که من داشتم این کامنت رو میخوندم صد و چهل و سه کامنت گذاشته شده بود هم از ایران هم از جمهوری آذربایجان. یکی نوشته بود عاشقای اصلی هیچ وقت بهم نمیرسن خیلی غمانگیزد بود. یکی دیگه نوشته بود لعنت به هرچه مرز و محدودیت که انسانها را از هم دور میکنه. خانم فاطمه علییوا نوشته بود()یعنی فیلم خوبیه. یکی نوشته بود یاشاسین آذربایجان.خسته نباشید به دست اندرکاران فیلم. یکی از خوزستان نوشته بود از اهواز نوشته بود خیلی قشنگ بود واقعا مخصوصا موسیقی آذری زیباست و مردم مهمان نواز هستند.مردم دل پاک و بی شیله پیله,از خوزستان اهواز لر بختیاری سلام به مردم آذربایجان. رود آرپا هم داستانهای خودش رو داره. حالا اجازه بدین برگردیم به جغرافی, رودخانهی ارس کجاست؟ ارس که آذربایجانیها همونطور که عرض کردم بهش میگن آراز و ارمنیها میگن آراکس رودخانهی پرآبیه که از کوههای آناتولی ترکیه سرچشمه میگیره.رود آرپا در نزدیکیه مرز ترکیه و ارمنستان به رود ارس میریزه پس از گذشتن از مرز ایران و نخجوان و از مرز میان ایران و ارمنستان عبور میکنه و خلاصه در منتهی الیه شمالی استان اردبیل همون شهرستان پارس آباد مغان وارد جمهوری آذربایجان میشه و بعدش هم دریای خزر. رود ارس در پی احد نامهی ترکمنچای به عنوان مرز ایران و امپراطوری روسیه انتخاب شد و تمامی مناطق شمالی این رود از ایران جدا و جزو خاک روسیه شد. ارس یک رودخانه معمولی نیست همونطور که عرض کردم آراز نماد مردمی جدا افتاده از همه. بهانهی شاعرانهی بسیاری از ترانهها و شعرهاست. بسیاری از آذربایجانیها در بزم هاشون ترانهی آراز آراز میخونند.این ترانه بخشی از یک شعر بلند نوشتهی بختیار وهاب زاده. در اشعار آقای وهاب زاده که بخشی از ادبیات حسرت محسوب میشه ارس مرز جداییه,فقط وهاب زاده نیست که با ارس زندگی کرده,ارس صمد بهرنگی آموزگار و داستان نویس نامدار آذربایجان رو در بطن به خودش داره. کسانی که غرق شدن اون و در سال هزار و سیصد و چهل و هفت باور نداشتن ترانهی آراز آراز خودشون رو خلق کردن.بین فعالان چپ محبوبیت خاص خودشون رو داشتن. یکی از غمانگیزترین ها رو بهروز دولتآبادی نوازنده تار و شاعر آذربایجانی معلم و دوست صمد بهرنگی که شایراوقلو تخلصشه نوشته. اسم این ترانه صمد نیازاست یعنی صمد چه بنویسم؟ من چند بیت از این ترانه رو براتون روخونی میکنم و ترجمه همینجا از دوستان آذربایجانی میخوام اگه کلمات رو درست تلفظ نمیکنم واقعا من و ببخشن, خلاصه که اگه حرفای من حق مطلب رو ادا نمیکنه واقعا از صمیم قلب پوزش میخوام.() من برات چی بنویسم صمد؟حسرتم و چه کسی میگه؟ کی به اشکام نگاه میکنه صمد؟ از چه کسی کمک بخوام؟چقدر فریاد بزنم صمد؟ ()بهم بگو ارس چرا این کار با ما کردی؟ سدی شدی بین دو برادر سارای مغان رو از ما گرفتی.بهروز دولتآبادی در لابهلای این ترانهی دلتنگی و فاجعهی مرگ یک دوست به داستان غمانگیز دیگه ای هم رجعت میده. داستان سارای مغان که قربانی رود آرپاست یعنی همون رودی که به ارس میریزه.این ترک لر روایات گوناگونی داره, یکی از این روایات اینه که هنگامی که منطقهی مغان به اشغال دشمن در میاد پس از به اصطلاح ویرانی خانهها و نابودی اونا,زنا رو اسیر میگیرند. سارا که معشوقهی خان چوبان یا همون خانچوپان هست و خانچوپان اونجا نیست با گله در صحراست با خداحافظی از پدرش از اردوگاههای اسیران فرار میکنه و خودشو در رودخانهی آرپا میندازه و طبیعتا غرق میشه.()آرپا طغیان کرد سیل سارام رو با خودش برد()چشمان خواهر دوقولوش پره اشکه سارای منو برده .اجازه بدید برگردیم به اون چیزی که باعث شد این پادکست براتون تهیه بشه یعنی شعرخوانی آقای اردوغان در باکو.آقای اردوغان چند خط از شعر آراز آراز وهاب زاده رو خوند. این چند خط رو()ارس رو جدا کردن با سنگ و شن پر کردن,من از تو جدا نمیشدم به زور جدامون کردن,آی لاچین جان من لاچین جان من فدای تو لاچین.لاچین نام یه منطقهی توی قره باغ که در سی سال گذشته در کنترل ارامنه بوده ولی توی جنگ اخیر جزو آذربایجان شده. این شعر عملا به جدایی در دو سوی ارس اشاره داره. یعنی جمهوری آذربایجان و آذربایجان ایران. ارس قبل از جدایی هم طرفدارانی بین شاعرای ایرانی داشته, مثلا حافظ نوشته: ای صبا اگر بگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس یا مثلا مولانا میگه: شب رحیل چه کردم وداع شروم را دریغ حاصل من بود و درد حسه من,شدم ز آتش هجران زدم بر آب ارس,ارس بنالید از درد حال و قصهی من, تا الان قصهی ما قصهی رود بود و ارس,حالا اجازه بدید قصه ی خاک رو تعریف کنم براتون,قصه ی قره باغ.رشته کوههای قفقاز به طول تقریبی هزار و پونصد کیلومتر از دریای سیاه تا دریای خزر کشیده شده. جمهوری آذربایجان ارمنستان گرجستان قرهباغ کوهستانی که روس ها بهش میگن ناگورنو قره باغ که خود آذریها بهش میگن داغلر کاراباخ یعنی همون قرهباغ کوهستانی قفقاز یا قفقازیا و اوستیای جنوبی در جنوب این رشتهکوه قفقاز قرار دارند که قفقاز جنوبی رو تشکیل میدهند در قفقاز شمالی جمهوریهای چچن داغستان اوستیای شمالی این گوشتیا واقع شدند که جزو به اصطلاح فدراسیون روسیه محسوب میشن.قره باغ ولایتیه از جمهوری آذربایجان واقع در شمال رود ارس از طرف شرق به مغان شمال به گنجه از طرف غرب به ارمنستان و از جنوب به رود ارس میرسه. در زمان شوروی این منطقه از طرف ارمنیها طبیعتا با دخالت شورویها به دو قسمت قرهباغ و قرهباغ کوهستانی تقسیم شده که باعث این بحران ژئوپلیتیکی شده که هنوز هم ادامه داره. واژهی قرهباغ واژهی ترکیه.قره به معنی متراکم و باغ به معنی آبادانی. اینم بگم که قره یا قارا به معنی سیاه هم هست و معانی دیگهای هم داره در سدههای دور بهش میگفتن داقلر یعنی کوهستانی در مقابل آراق که به معنی قشلاق یا جلگست.قره باغ از نظر فرهنگی و شخصیت های فرهنگی و هنری از نظر تاریخی برای ایران و آذربایجان اهمیت ویژهای داره چون فعالیتهای فرهنگی هنری در قرهباغ به نوعی تداوم مکتب تبریز و اردبیل و به نوعی نماینده فرهنگ و تمدن ایران در آذربایجان محسوب میشه. به عنوان مثال ملاپناه واقف شاعر و سیاستمدار و مروج زبان فارسی و عربی و ترکی یا مثلا زهیر هازیبیر نویسنده موسیقی اپرای رستم و سهراب و در این رابطه از بین صدای زیبا و منحصر به فرد رشید بهبودف که کلی ترانهی فارسی هم در رپرتوارش داشت.کسی که من و به زبان ترکی علاقه مند کرد.من علاقهام به زبان ترکی از زمانی شروع شد که آهنگهای رشید بهبودوف رو شنیدم.گره باخ شکستدسی یکی از مقامهای ضربیه که در بین موسیقیدانان آذربایجان رواج زیادی داره.اولش تو موسیقی عاشیقا ظاهر شد.در این مقام و مقامهای دیگه موضوع عشق و فراق و جدایی و مسائلی از این دست مطرح میشه و لحن حزن انگیزی هم داره به عنوان مثال کولول کاسیه وا که توی مردم ایران مخصوصا آذربایجانیها شهرت خاصی هم داره آهنگی داره که دربارهی قره باغه و بر اساس قره باغ شکسدسی خونده که من چند خطو باز براتون میخونم و ترجمه میکنم.() یعنی همهی این شهرهای لاچین و کلمچر و اقدام شوشا اینا همه شهرهای قره باغن درد شدن قلمبه شدن و خوب شدنی نیستن.() قلبم از قره باغ رد میشه گاهی از اون کوه گاهی از این کوه.جنجال پس از شعرخوانی اردوغان رو خودتون میتونید همه جا ببینین و بخونید ولی من میخوام یه خورده به پیشینهی این کار آقای اردوغان اشارهای داشته باشم. آقای اردوغان حقیقتا عادت داره در سخنرانی هاش گاهی گریزی به بیتی از شعر بزنه اتفاقا اشعار فارسی هم میخونه حالا بعضیا میگن که تو شعر خونی هاش همش و نشنیدم غلط هم میخونه. اون شو من کار ندارم ولی این شعر خونیاش همیشه یه جورایی دردسر داشته برای خودش و برای دیگران,مثلا بیست و اندی سال پیش یه شعری خوند , کارش به دادگاه کشید و ده ماه حبسی واسش بریدن و ممنوعیت از کسب مشاغل دولتی بریدن پنج سال به خاطر خوندن یه شعر.شعری که خونده بود این بود:مساجد پادگانهای ما گنبد کلاه خودهای ما منارهها سرنیزههای ما و مومنان سپاهیان هستند. همینن زندانی شدن باعث محبوبیت شد و تشکیل حزب عدالت و توسعه و بقیه داستانها که خودتون میدونین چی شد و آقای اردوغان شد آقای اردوغان.خودش در یه مصاحبه گفته بود:هر شعر یک پیام است همهی شعرها حامل پیامی هستند اما با خواندن شعر آن پیام را موثر میکنید.مثلا همین اخیرا تو همین سال دو هزار و بیست در به اصطلاح تبدل موزهی ایاصوفیا به مسجد یه شعر فارسی از سلطان محمد فاتح عثمانی خوند که این بود شعرش:پردهداری میکند در قصر قیصر عنکبوت بوم نوبت میزند بر طارم افراسیاب. البته ایشون دوست دارن فقط خودشون شعر بخونن اگه کسای دیگهای شعری بخونن که ایشون یه جوری خوششون نیاد به دادگاه و بگیر ببند متوسل میشن متاسفانه. مثلا همین چند سال پیش فکر کنم چهار سال پیش بود ملکهی زیبایی ترکیه یه شعری فکر کنم توی اینستاگرامش گذاشت که کارش به دادگاه کشیده و تحت عنوان حملهی شخصی به اردوغان به چهارده ماه حبس تعلیقی محکوم شد یا مثلا ()یک شومن آلمانیه که شعرهای طنز هم میگه حالا خودش میگه یا براش مینویسن تو یه نوشتهای از این شعرا اردوغان و یک آدم ریاکار و البته یه سری چیزای دیگه هم توش بود توصیف میکنه اما اردوغان آقای ()رو با موافقت مرکل به دادگاه میکشه و موفق میشه رای تو دادگاه بگیره که بخشهایی از آن نوشته هست که باید سانسور بشه,البته بذارین اینجا این و بگم که من اون نوشته رو به زبان آلمانی خوندم چیز رایجیه در به اصطلاح فرهنگ غرب و شوهای تلویزیونیه غرب و کاباره های غرب مثلا اروپا و حتی توی استناماکا و شوهای تلویزیونی و تقریبا یه جیز نرمالیه تو این فرهنگها ولی باید بگم که توی فرهنگ ما و اون ور دنیا این نوشتهها یه جورایی خیلی تند محسوب میشن و ممکنه واقعا به افراد بر بخوره یعنی همچین چیز سادهای هم نبود او متن این و باید بگم. آخرین مورد شعرخوانی آقای اردوغان بیست آذر نود و نه در باکوه که خیلی سر و صدا کرد,من میخوام یه کمی به اونچه که آقای روحانی رئیس جمهور ایران در این رابطه گفته مکثی بکنم.آقای روحانی گفته:این شعر چند پهلوست و بسته به این است که کجا بایستی و بخوانی که اگر این شعر را در ایران بخوانی و در بیرون ایران بخوانی به گونهای دیگر معنا میشود.فکر نمیکنید حرف آقای روحانی یه جورایی تایید حرف ماریو همون شخصیت فیلم الپوستینو باشه؟که در جواب نرودا گفته بود شعری که چاپ میشه دیگه شعر تو نیست بلکه شعر کسیه که اون و میخونه.وسط این بحث داغ داخل ایران و ترکیه لازم میدونم یادآوری کنم که جدایی سرزمینهایی از ایران بزرگ بر اساس عهدنامه گلستان و ترکمنچای بوده یعنی قیمومیت از قدرتی به قدرت دیگر,این نتیجه مبارزات به اصطلاح استقلال طلبانه و یا هر اسمی که روش بذاریده مردم این مناطق نبود,نتیجهی دخالت و تجاوز نظامی قدرتهای اون زمان یعنی روس و انگلیس بوده. تاریخ دو قرن اخیر نشون میده که منطقهی استراتژیک قفقاز و آسیای مرکزی از طریق زور روسها از قلمرو جغرافیای ایران جدا شده.مناطقی که امروز افغانستان گفته میشه و بلوچستان با تحرکات سیاسی نظامی انگلیس از ایران جدا شد نه مبارزات حق طلبانهی مردم اونجا. با این توضیح مختصر باز برگردیم به اونچه که آقای روحانی گفته و اون ترانهی معروف آراز آراز.آیا واقعا میشه پذیرفت که آقای اردوغان از ماهیت شعری که خونده یا جایی که خونده و حتی روزی که خونده یعنی بیست آذر بی اطلاع بوده؟قضاوت با شما.آقای اردوغان هشت سال قبل یعنی سال دو هزار و دوازده هم یه شعر دربارهی رود ارس خونده. داستانی که روایت شد هنگام خوندن شعر اینه که,از قرار در دورههای اولیه جمهوری ترکیه پس از سقوط امپراطوری عثمانی مشخصا بعد از هزار و نهصد و چهل و پنج بنا به ادعای آقای اردوغان صد و چهل و شش نفر از آذربایجانیها زمان شوروی از پل بورالتان بر رود ارس عبور میکنند و وارد ترکیه میشن و دولت وقت که دسته جمهوری خواها بوده اونارو برمیگردونه به شوروی و همشون اعدام میشن و بعد این شعر رو در مورد اون واقعه خوند: بورالتایم پلیست که از رود ارس فراتر میرود,این روسیاهی حتی با آب ارس هم هم پاک نمیشود. فکر میکنید این کافی نباشه که نشون بده آقای اردوغان از ادبیات مربوط به ارس و شعرهای سروده شده در این رابطه اطلاع داره؟ به نظر من همهی این حرکات از تاریخ و مکان و خوندن شعری خاص یه جور بازی ژئوپلیتیکیه. اجازه بدین یه مقدار آمار و ارقام خدمتتون ارائه بدم شاید با من هم عقیده شدین. دادههای بانک جهانی نشون میده ایران در سال دو هزار و نوزده میلادی با تولید حدود چهارصد و چهل و پنج میلیارد دلار کالا و خدمات در جایگاه بیست و هشتمین اقتصاد بزرگ جهان ایستاده.رقیب منطقهی ایرانه یعنی ترکیه با تولید هفتصد و پنجاه و چهار میلیارد دلار کالا و خدمات در جایگاه نوزدهم جهان قرار داره.این دادهها البته تاثیر همهگیری کرونا رو نشون نمیده,اینها قبل از کروناست.با توجه به آمار بالا میشه گفت تا پایان سال دو هزار و نوزده ایران با تولید حدود یک تریلیون و صد و هفتاد و دو میلیارد دلار البته برمبنای شاخص برابری قدرت خرید در ردهی بیست و دومین اقتصاد جهان بوده اما ترکیه با توجه به همان آمار با تولید حدود دو تریلیون و سیصد میلیارد دلار کالا و خدمات در جایگاه سیزدهم,سیزدهمین اقتصاد جهان قرار داشته. بازم بر مبنای شاخص برابری قدرت خرید منظورمه,تقریبا دو برابر ایران کالا و خدمات تولید کرده.براساس بازم گزارش بانک جهانی اقتصاد ترکیه حتی یه پله بالاتر از اقتصاد کره جنوبیه در سال دوهزار و نوزده. جالب اینجاست که مصر در طول دهههای گذشته اقتصادی ضعیف تر از ایران داشته در این ردهبندی یه پله بالاتر از ایران وایساده. دومین نکته در این رابطه فاصلهی ایران با امارات کشوری بسیار کوچکتر از ایران و بسیار کم جمعیت تر به شدت کم شده این فاصله و تنها چند پله تو این جدول پایین تر قرار میگیره در حوالی سالهای دو هزار و چهارتا دو هزار و پنج میلادی حدود سالهای هزار و سیصد و هشتاد و سه و هزار و سیصد و هشتاد و چهار ایران و ترکیه در در یک ردهی اقتصادی قرار داشتند ولی حالا اقتصاد ترکیه بر مبنای شاخص برابری قدرت خرید چیزی حدود دو برابر بزرگتر از اقتصاد ایرانه. برابری قدرت خرید یعنی همون() که با سه تا پی مینوسن,پی پی پی یه جور شاخص اقتصادیه که به عنوان تکنیکی برای تعیین ارزش پولهای کشورهای مختلف به کار برده میشه.آقای روحانی شاید درست میگه که این شعر چند پهلو و بسته به اینکه کجا بخونی معنیش فرق میکنه,به نظر من اگه سیاستمداران ایران اعم از اپوزیسیون یا پوزیسیون یه نگاهی به آمار بالا بندازن بهتر متوجه میشن که چرا اون شعر و حرفای دیگه آقای اردوغان که باید گفت عملا روز بیست و یک آذر جهانگیر شد چرا در باکو از ارس حرف زد؟ سراینده شعر آقای وهابزاده در یه مصاحبهای گفته بود آب ارس ممکنه بتونه ما رو جدا کنه,ولی خاک زیرش یعنی همون زمین زیرش ما رو به هم پیوند میده. فکر نمیکنم منظور آقای وهاب زاده ترکیه بوده باشه.بعضی گفتن که آقای اردوغان دچار توهمات ژئوپلیتیکیه که این شعر احساسی رو در جریان رژه ارتش آذربایجان خونده,ولی اگر باز هم به اون آمار دو هزار و نوزده مراجعه کنیم بهتر میتونیم بفهمیم که بی توجهی به توسعهی اقتصادی و برخورد ایدئولوژیک با اقتصاد چطوری میتونه تبدیل به یک تهدید امنیتی بشه. اگه ایران از نظر اقتصادی مانند ترکیه رشد میکرد و با بازیگران بزرگ و همسایگان رابطهی بهتری داشت بخصوص به مطالبات به حق اقوام ایرانی پاسخ درستی میداد جمهوری آذربایجان به خاطر اشتراکات فرهنگی و تاریخی بیشتر به سمت ایران گرایش پیدا میکرد و شعر آراز آراز تعبیر دیگهای پیدا میکرد و وزن ژئوپلیتیکی و تعادل قوا در ارتباط با آذربایجان به نفع ایران سنگین میشد. دیوارکشی در نوار مرزی ایران و خط آهن ترکیه و چین و تحرکات آقای اردوغان در عراق,سوریه و غیره همه نشانههایی از بالا نگاه کردن به ایران اگر تحبیر نباشه.برای ایجاد یک جور کانتراس و احترام متقابل, در اینجا بذارید یه روایت دیگهای از گذشته بگم که یه شاهده مثال خوبیه و اون سفر رضاشاه به ترکیه است برخوردی کاملا متفاوت با ایران و یک سیاستمدار و رهبر ایرانی شد در اون موقع.رضاشاه به دعوت کمال آتاتورک در سال هزار و سیصد و سیزده برای یک دیدار رسمی وارد اون کشور میشه قرار بود دیدار کوتاهی باشه ولی تبدیل شد به یه دیدار سی و هشت روزه که در روزنامههای متفاوت ترکیه انعکاس وسیع پیدا کرد و تمام رسانهها. در مدت اقامت رضاشاه در ترکیه در شهر آنکارا به افتخار این دیدار اپرای روی صحنه رفت که به طور اختصاصی اختصاصی برای این دیدار نوشته و تنظیم شده بود. داستان این اپرا اقتباسی از شاهنامهی فردوسی بود. کارنامهی فرزندان فریدون,فریدون که در اساطیر ایران به همت کاوه آهنگر بر تخت میشینه جهان رو بین سه تا پسرش سلم و ایرج و تور تقسیم میکنه. روم ماله سلم,ایران به ایرج و چین و ترکستان برای تور میمونه برای تور ماند باید بگم.در این اپرا از سلم خبری نیست یعنی صاحب روم و داستان رقابت و ستیز دو برادر یعنی ایرج و تور است. در پرده سوم دو برادر به آشتی میرنسد و بازیگران روی صحنه وقتی از تور حرف میزنند نگاهشون رو روی آتاترک متمرکز میکنند و در اشاره به ایرج نگاهشون رو روی رضاشاه متمرکز میکنند. من تصور نمیکنم خواندن شعر آراز آراز در بیست آذر و در باکو اون فضای آشتیه پردهی سوم این اپرا را تداعی بکنه,حداقل این و نمیتونم بگم.میخوام نظرتون رو به دستهبندی اصطلاح مضامین تولید شده در رابطه با اردوغان ترکیه بر حسب میزان لایک در توییتر جلب کنم تو این قسمت. چهارتاشو خودتون میتونین جستجو کنین و پیدا کنین,تو به اصطلاح موتورهای جستجوگر,و اسمش هست اگه این رو تو گوگل یا هر جای دیگه بزنید,دستهبندی مضامین تولید شده در رابطه با اردوغان و ترکیه بر حسب میزان لایک در توییتر, این عنوان و که بزنید یه چارتی براتون میاد.تحلیل توئیت های به اصطلاح پر لایک در عرصه سه روز نشون میده که انتقاد از اردوغان و واکنش کاربران توئیتر به مواضع ظریف و سایر مسئولان ایرانی در این خصوص پر لایک ترین مواضع منتشر شده در میان کاربران بوده.از اونجایی که توئیت های اصولگراها و براندازها بیش از سایر گروههای سیاسی به اصطلاح لایک خورده بیشترین توئیتهای بررسی شده مربوط به این دو گروهه.حمایت از تمامیت ارضی مهمترین مضمون مورد توجه اصولگراها و انتقاد از اردوغان مهمترین مضمون مورد توجه براندازان بوده.نکتهی قابل توجه اینه که توئیت هایی که از توسعه طلبی ارضی ایرانیان دفاع کرده در میان توییتهای به اصطلاح پرلایک چندان جایی نداشته.حالا اجازه بدید با داستانهای متفاوتی که خدمتتون عرض کردم یک جمع بندی امروزی تر به اصطلاح یه خورده تازه تر در این رابطه خدمتتون بگم.باید بگم که متاسفانه همهی ماجراهای پشت قره باغ و شعرخوانی اردوغان و بازی قدیمی روسیه و اسرائیل وغیره تکههایی از یک پازل اند,یک پازل استراتژیک یک پازل استراتژیک بزرگتر که با توجه به تنهایی استراتژیک ایران در تدارک تحمیل یه جور فروپاشی تمدنی بر ایرانه.سنگینی سایهی چتر ایدئولوژی و اقتصاد و سیاست خارجی شوربختانه باید بگم در عقب ماندن این روند چندان کارآمد نیست.بارها این و تکرار کردم ولی بازم یادآوری شو لازم میدونم که روسیه در قره باغ نشان داد که نگاهش به جمهوری اسلامی استراتژیک نیست دلیل من بازی ندادن ایران در جغرافیایی که در درون ایران سمپاتی های زیادی نسبت به سرنوشتش وجود داره و سرنوشت جغرافیا. گرایش فزایندهای باید بگم آذربایجان به رقبا و میشه گفت در مواردی با دشمنان جمهوری اسلامی مثل مثلا اسرائیل و ترکیه و آمریکا وغیره مشکلات حاد تری رو برای اون ها بوجود خواهد آورد, مثلا اسرائیل طبق آماری که وجود داره بیش از سی درصد انرژیش رو از آذربایجان تامین میکنه,آذربایجان هم بیشترین سلاح رو از اسرائیل میخره, یکی از برگهای برندهی آذربایجان در جنگ اخیر علاوه بر کمکهای ترکیه پهبادهای اسرائیلی بودن.البته باید بگم این رابطه فقط نظامی نیست,اقتصادی امنیتی هم هست و همهی اینها همهی اینا باعث فشار بر جمهوری اسلامی و کم کردن اثرات حضورش در لبنان و مناطق مجاوره .ترکیه هم تمام تلاشش رو به کار میگیره که نفوذ ایران در آذربایجان رو کم کنه و متعاقب آن عمق استراتژیکش رو به سمت دریای خزر و به سمت آسیای مرکزی گسترش بده با سرمایهگذاریهاش صادراتش دسترسی به منابع انرژی آذربایجان.اینا چیزی نیست جز به واقعیت تبدیل کردن رویای حیدرعلی یعنی یک ملت و دو دولت. اروپا آمریکا هم همونطور که قبلا گفتم با حضورشون در گرجستان و آذربایجان که ترجمهاش میشه حضور ناتو در مرزهای شمالی ایران و دریای خزر به جمع اضافه میشن,طبیعتا اونا با اسرائیل هم هماهنگ میکنن. اگه اینا رو به تحرکات اخیر اسرائیل در علنی کردن پیمانهای مخفیش با بعضی از این کشورهای حاشیه خلیج فارس اینارم بهش اضافه بکنیم, تصویری به دست میاد که پر از مخاطره برای وطنمون ایرانه.بغرنج شدن بیشتر اوضاع برای جمهوری اسلامی امیدوار باشید امیدوار باشید که این تصویر هراس انگیز با درایت و کوشش همهی کسانی که همهی کسانی که اپوزیسیون پوزیسیون که در هر سطح و موقعیت و مقام اجتماعی سیاسی که هستند و به دیپلماسی و حل اختلاف و مبارزات مدنی فعال و غیر خشونتآمیز پایبند هستند گرهگشایی بشه.