منار علم و جهل و محیط ژئوپلیتیک ناآرام کابل – قسمت هشتم

منار علم و جهل و محیط ژئوپلیتیک ناآرام کابل - قسمت هشتم
0.5 0.75 عادی 1.25 1.5 1.75 2
1:07:33 00:00

رادیو پنجاه و یک فصل ویژه منار علم و جهل و محیط ژئوپلیتیک ناآرام کابل.در پادکست قبلی مسائلی رو مطرح کردیم که به طور خیلی خلاصه خدمتتون میگم چون می‌خوام قبل از شروع یا بهتره بگم در آغاز پادکست بعدی میخوام نگاهی بندازم به اتفاقات قفقاز جنوبی و ارتباطش و با افغانستان خدمتتون مطرح کنم فقط به طور خلاصه چون برای پرداختن اون موضوع مهم نیاز به یه پادکست جداگانه هست ولی اینجا فقط ربطش و در ارتباط با افغانستان تا اونجایی که امکان داره براتون مطرح میکنم.تو پادکست قبلی براتون از جریان پنجشیر و رهبرانش تو گذشته و جنگ کلاسیک احمد شاه مسعود علیه دولت شوروی سابق و جنگ‌های پارتیزانی طالبان و مقایسه‌ش با ارتش کلاسیک و مسائلی از این دست حرف زدیم و این و گفتیم که بسیاری از رهبران سابق اون چیزی که به اتحاد شمال معروفه و با احمد شاه مسعود هم‌ رزم بودن یه جورایی به دلیل ارتباطشون با آمریکا و مسائل گوناگون دیگه اون اعتباری که سابق داشتن در کنار احمد شاه مسعود و دیگه ندارن و مردم پنجشیر هم اون هارو اونطوری که باید جدی نمی‌گیرم.این و گفتیم که ظهور احمد مسعود فرزند احمد شاه مسعود که حالت کاریزماتیک و شباهت‌هایی به پدرش در نظر ظاهری بیشتر یه حالت نوستالژیک ایجاد می‌کنه تا بخواد نقش موثری در سازماندهی نیروهای افغانستان داشته باشه علیه اون چیزی که به نام دیکتاتوری طالبان،خشونت طالبان،فاشیسم طالبان یا هرچی میخواید اسمش و بذاریم داره.در مورد وضعیت میدانی و فعلی افغانستان و موضع کشورهای همسایه و منطقه در قبال مقاومت به اصطلاح پنجشیر و تفاوت‌هاش با گذشته با مثال هاش حرف زدیم و سرانجام به این نتیجه رسیدیم که به نظر میاد قدرت‌های درجه اول به اضافه‌ی قدرت‌های منطقه‌ای به نوعی به این نتیجه رسیدند که طالبان توی عرصه‌ی جنگ نمی‌تونن شکست بدن می‌خوان در عرصه‌ی سیاست و دیپلوماسی شکستش بدن.این خلاصه اون چیزایی بود که در پادکست گذشته حرف زدیم ازش.و اما اون چیزی که این روزا در قفقاز می‌گذره در مانور مشترک آذربایجان و ترکیه و همه‌ی داستان‌هایی که حول و حوشش هست من شما رو ارجاع میدم به پادکستی که چهارده بهمن هزار و سیصد و نود و نه براتون آماده کردم و پخش کردم به نام جغرایا جدایی و مربوط بود به جریان شعر آراز آراز خوندن آقای اردوغان و اونجا گفتم که با تمام سر و صداهایی که حول و حوشش هست همه چیز برمی‌گرده به قدرت اقتصادی امروز ایران و ترکیه و خدمتتون گفتم که در سال دو هزار و نوزده ایران با تولید حدود یک تریلیون و صد و هفتاد و دو میلیارد دلار بر مبنای شاخص برابری قدرت خرید البته، در رده‌ی بیست و دوم فکر کنم اقتصاد بزرگ جهان بوده اون موقع اما ترکیه دو برابرش تولید داشته یعنی حدود دو تریلیون و سیصد میلیارد دلار کالا و خدمات در جایگاه سیزدهمین بوده یعنی دو برابر بوده اقتصاد ترکیه و عرض کردم که این رویاهای نو عثمانی بهش میگید،توهمات ژئوپلیتیک عده‌ای میگن و مسائل دیگه که آقای رجب طیب اردوغان داره اون باعث شده که ایشون اون شعر رو در اون رابطه بخونن و به هر حال در جریان رژه پیروزی جمهوری به‌اصطلاح آذربایجان در ارتباط با جنگ میگن چهل و چهار روز حالا چرا به این میگن چهل و چهار روزه،می‌خوان مقایسه کنن با جنگ سی و سه روزه لبنان یا چیزهای مشابه من نمی‌دونم.به هرحال اونجا عرض کردم که این فقط به اصطلاح تنها نوک کوه یخی که نشون میده بی‌توجهی به مسئله‌ی توسعه اقتصادی در جامعه ایران چگونه می‌تونه تبدیل بشه به تهدیدات امنیتی و این و تاکید کردم اگه ایران از نظر اقتصادی مثل ترکیه رشد می‌کرد و با قدرت‌های درجه اول دنیا کشورهای منطقه تعاملاتی داشت بی‌تنش یا حداقل کم تنش و به مساله‌ی حقوق قومیت‌ها در ایران توجه می‌کرد آذربایجان به طور طبیعی از نظر تاریخی احساس نزدیکی بیشتری با ایران میکنه،طبیعتا به سمت ایران میومد نه ترکیه و حتی این هم این روزها شایع است که در زمان آقای رفسنجانی حتی پدر آقای علی اف حیدر علی اف از آقای رفسنجانی خواسته بود که آذربایجان به ایران ملحق بشه،آقای رفسنجانی توی خاطراتش آورده این و ولی به نظر میاد که آقای رفسنجانی کار بسیار درستی کرده که نپذیرفته چون علی اف پیشنهاد کرده بود که رهبری جنگ علیه ارمنستان و ایران به عهده بگیره و بعد ما بهش ملحق بشیم،طبیعتا روسها و آمریکاییها در این رابطه بیکار نمی‌نشستند و جریان به یک فاجعه‌ی دیگه‌ای تبدیل می‌شد و ماجرای از این دست که به نظر میاد رفسنجانی موضع درستی در این رابطه گرفته باشه در اون موقع.منظورم اینه که به هر حال حالا از این بگذریم این درست و غلط بوده و پیشنهاد اصلا شده یا نشده همه‌ی اینا،من به اینا کار ندارم به طور طبیعی اگرایران اقتصاد قوی تری داشت آذربایجان به سمت ایران میومد و اون شعری هم که آقای اردوغان خوند یه معنی دیگه‌ای پیدا کرد.اون چیزی که یک سال قبل خدمتتون عرض کردم به درجات بالاتری امروز هم صادقه،اقتصاد ایران متاسفانه نسبت به یک سال قبل نه تنها بهتر نشده حداقل مثل یک سال قبله حالا بدتریش رو نمی‌دونم،به این خاطر که اینطور اتفاقات در قفقاز جنوبی و سر مرزهای ایران اتفاق میفته و با آقای علی اف امروز چیز هایی رو میگه که در گذشته امکان بیانش براش وجود نداشت این برمی‌گرده به اون قضیه.یه چیز دیگه‌ای هم که من بارها توی پادکست‌های گوناگون به زبان گوناگون مطرح کردم اینه که منطقه قفقاز حتی افغانستان تا حد زیادی جزو حیاط خلوت روس‌ها بوده و هست و خواهد بود،آسیای مرکزی هم همین‌طور خب؟و این بازی که اونجا داره اتفاق میفته در حال حاضر بازی پیچیده‌ایه و وجوه به اصطلاح گوناگونی داره.درک این قضیه هم واقعا نیازمند داشتن دانش لازم و به کارگیری اون دانش لازم در ارتباط با ژئوپلیتیک منطقه است که میتونه از یک جنگ احتمالی که به هر حال قدرت‌های رقیب منطقه‌ای ایران و آمریکا درصدد این هستند که اگه بشه اونجا ایجاد بشه.ترکیه به خاطر مجموعه‌ی شرایطی رو که داره از نظر اقتصادی طبیعتا همانطور که عرض کردم از نظر اقتصاد از ایران قوی‌تره،جایگاه خاصی هم در نظام بین‌الملل یا اون چیزی که بهش میگن نظم لیبرال جهانی که بعد از جنگ جهانی دوم توسط آمریکا به وجود اومده در اون سیستم جایگاه خاص خودش و داره،سیاست خارجیش هم آقای اردوغان با تمام حرکات غیرقابل پیش‌بینی که بعضی موقع‌ها اینجا اونجا می‌کنه یک حالت تخاصمی و تهاجمی نسبت به قدرت‌های برتر جهان منجمله آمریکا نداره،طبیعتا در این رابطه آسیب کمتری میبینه،پاکستان هم همینجوریه.من آرزو می‌کردم ای کاش ایران می‌تونست سیاستی شبیه پاکستان و ترکیه در ارتباط با قدرت‌های درجه اول جهان می‌داشت که این مشکلاتی که الان داره طبیعتا نمی‌داشت و برخورد این قدرت‌های منطقه‌ای شکل گرفته اطراف ایران برخورد دیگرگونه‌ای می‌بود و طبیعیست خوب ایران در ارتباط با مساله‌ی سوریه بهای بالایی پرداخته و به نظر میاد که در ارتباط با معاملات پنهانی که روسیه و ترکیه با همدیگه دارن می‌کنن،ایران به دلیل مسائل اقتصادی و داشتن نوعی زاویه تند با رهبران درجه اول دنیا طبیعتا بیشتر در سوریه بازنده خواهد بود اینطوری می‌تونم بگم.اگه اینا رو بخوام خیلی خلاصه بکنم می‌خوام این و بگم که، موازنه‌ی ژئوپلیتیکی در منطقه قفقاز و کلا در منطقه‌ی عربی خاورمیانه در مجموع الان به نفع ایران نیست،قرارداد ابراهیم و توضیح دادم قبلا براتون به اصطلاح قراردادهای دوجانبه اسرائیل و امارات اسرائیل و بحرین و قراردادهای پنهانی که با عربستان سعودی و محافل دیگه در منطقه داره و مناسباتش با آذربایجان که ایران زیاد مطرح می‌کنه همه‌ی این‌ها از نظر توازن ژئوپلیتیکی به ضرر ایران.و اما اون چیزی که میگم در ارتباط با افغانستان ممکنه این حرکات به وجود اومده باشه و طبیعتا قدرت‌گیری چین در افغانستان و جاده‌ی ابریشم و اون چیزی که در گذشته از آقای کاپلان نقل کردم یعنی نقش بسیار برجسته و مهم ایران در یا همون جاده ابریشم جدید چین،ترکیه طبیعتا داره تلاش می‌کنه که این مسیر رو تغییر بده،تلاشهایی هم حداقل از یک سال قبل ما داریم میبینیم تو این زمینه‌ها داره می‌کنه،من ترکیه رو محکوم نمی‌کنم فکر نکنید من مخالف این هستم که ترکیه داره این کار رو می‌کنه،ترکیه دنبال منافع ملی خودشه و کشورهای دیگه هم همینطور،ایرانه که باید به بعضی مسائل که بهش اشاره کردم، اشاره‌ی جانبی اون مسائل رو حل بکنه به اضافه‌ی اینکه این کریدورهای موجود در ایران رو که وصل می‌کنه ایران و به کشورهای مهم اطراف ایران این پروژه‌ها رو تموم بکنه که طبیعتا تموم نشدنش هم به نوعی برمی‌گرده باز به همون مساله‌ی اولی که عرض کردم یک سال قبل مسئله اقتصادی،اگر اونا رو حل بکنه طبیعتا می‌تونه کماکان همون خصوصیت گذرگاهی تاریخی رو که داشته یعنی از نظر ژئوپلیتیکی گذرگاه تاریخ بوده اون و حفظ بکنه ولی ترکیه تلاش می‌کنیه که این و از ایران بگیره،داره سعی می‌کنه که این کوریدورهای به اصطلاح عبوری از ایران رو از ایران جدا بکنه،مثلا کریدور شرق با غرب با طراحی جدید ترکیه قراره که از شمال از سمت شمال ایران و دور بزنه و اینجوریه که مسیرش از شمال ترکیه شروع میشه میره به گرجستان بعد میره آذربایجان با حضور روزافزون ترکیه در آذربایجان و تلاش برای رسیدن به دریای خزر طبیعتا از دریای خزر بگذره این مسیر،میره به ترکمنستان و از اونجا به قرقیزستان و بعدا به چین،این مسیر رو ایجاد کرده تقریبا یک سال پیش ایجاد کرده و راننده‌های وسایل نقلیه‌ی سنگین و تشویق می‌کنه از این مسیر استفاده بکنن،برای خودش هم توجیه خاصی هم داره،طبیعتا نمیگه که ما رقیب ایران هستیم،ما میخوایم این کار رو بکنیم ما میخوایم اون کار رو بکنیم،میگه که ما هدفمون اینه که کشورهای ترک‌ زبان رو به همدیگه اتصال بدیم.علاوه بر این بعضی موقع‌ها وسایل نقلیه سنگین اروپایی رو که بخوان از طرفی از طریق ایران به اصطلاح به چین برسن اون‌ها رو به همون مسیر هدایتشون می‌کنه،خوب طبیعیست این اثرات بسیار بالایی روی ترانزیت کالا از داخل خاک ایران گذاشته،از یه زاویه‌ این به نفع آمریکا هم هست به خاطر اینکه موافق اون برنامه‌ی تحریم ایرانه،یعنی ترکیه اینجا داره با یه تیر دو نشون میزنه ضمن اینکه با رقیب منطقه ایش ایران مبارزه میکنه با آمریکا هم یه جوری رابطه‌ی بهتری برقرار می‌کنه که جای دیگه‌ای می‌تونه از آمریکا امتیاز بگیره.یه کریدور دیگه‌ای که ترکیه یه سال قبل و قبل‌تر از اون شروع کرده در این رابطه کریدور معروف به شمال و جنوبه که از طریق عراق می‌خواد این کارو بکنه یا تا حالا من آخرین اطلاعات ندارم ممکنه به نتیجه رسیده باشه ولی این و دقیقا اطلاع ندارم که واقعا تموم شده یا نه. یه پروژه‌ایه که مسیرش از به اصطلاح بندر بصره در عراق شروع میشه میرسه به اقلیم کردستان و بعد به مرز ترکیه و از اونجا به خاک ترکیه و گرجستان روسیه،اینم یه مسیر دیگه‌ای که می‌خواد ترافیک‌های تجاری رو یا ترانزیت تجاری رو از ایران بگیره،این هم اگه تکمیل شده باشه که من دقیق الان نمی‌دونم ضربه‌ی شدیدی به اقتصاد ایران وارد می‌کنه و طبیعیست روی موقعیت ژئوپلیتیکی ایران اثر می‌ذاره.این بازی‌های ژئوپلیتیکی همانطور که عرض کردم پیشنهادهایی هست که ترکیه و هم پیمانانش دارن به چین میدن ولی در عین حال این و می‌بینیم که چین و هم‌پیمانانش در پیمان شانگ های این بار ایران و به عضویت پیمان شانگهای پذیرفتند که یک جوری اون چیزای دیگه‌ای رو که خدمتتون عرض کردم میتونه خنثی کنه اگه ایران بتونه ازش استفاده‌ی درست بکنه.با ایجاد این کریدوره‌هایی که ازش حرف زدم و تحرکات دیگه‌ای که ترکیه در منطقه داره به اضافه‌ی کشور های دیگه‌ای که ایران به عنوان دشمن خودش قلمداد می‌کنه مثل اسرائیل و آمریکا میخوان ایران و از مرکزیت به اصطلاح ترانزیت کالا در منطقه محروم بکنن که طبیعتا مزایای اقتصادی برای ایران نداره و مشکل امنیتی برای ایران ایجاد خواهد کرد.به نظر میاد توی این پروژه‌ای که در حال شکل گیری هست پاکستان هم داره وارد این بازی میشه،من نمیدونم پاکستان تا چه حد به این بازی خواهد پیوست،من حقیقتا شک دارم که پاکستان به طور کامل به این بازی که ترکیه شروع کرده و طبیعتا با نگاه آمریکا وارد این بازی بشه چون پاکستان بازی خاص خودش و داره و روی ایران خیلی حساب می‌کنه و نمیاد کاری بکنه که یکی از همسایگان مهمش و توی منطقه بر علیه خودش بشونونه چون می‌دونید که پاکستانی ها رابطه‌ی واقعا خاصی با ایران دارن و اگر هم دقت کرده باشید سر جریان جنگ یمن که عربستان سعودی یک ائتلاف به اصطلاح تشکیل داد پاکستان توی اون ائتلاف شرکت نکرد به خاطر ایران طبیعتا و می‌دونید که پاکستان اصلا بانکش عربستان سعودی یعنی تا این حد ایران براش مهمه،فکر می‌کنم در مورد قضیه قفقاز هم اینجوری باشه،امیدوارم پیش‌بینی من درست باشه.ولی به هر حال ممکنه پاکستان به نوعی وارد این بازی بشه یعنی اون جاده‌ی ابریشم جدید و ورود چین از طریق به اصطلاح پاکستان به افغانستان و ایران و اروپا ممکنه این مسیر رو به همکاری ترکیه تغییر بدن،این امکان وجود داره،یعنی به جای ورود به مرزهای شرقی ایران و طی مسیر در داخل ایران و خروج از مرزهای غربی و رسیدن به اروپا از طریق خاک ارمنستان ایران یه جورایی این وسط دور زده میشه و از کشورهایی چون همونطور که عرض کردم از پاکستان شروع میشه بعد اونوقت میره افغانستان،ترکمنستان،دریای خزر،آذربایجان،ارمنستان و ترکیه و اینجوری این مسیر رو به طور بالقوه می‌تونن عوض کنن و هیچکونه ایرادی هم شما نمیتونی بهش بگیری مگر اینکه محاسبات ژئوپلیتیکی خاصی رو پاکستان به خصوص در این منطقه و چین مورد لحاظ قرار بدن،به دلایل اهمیتی که تاریخ ایران داره.نمونه‌ی همون موضع‌گیری که پاکستان در ارتباط با یمن داشته همونطور که عرض کردم.اون چیزی که الان در آذربایجان و داستان مصاحبه‌های آقای علی اف و این چیزا گذشته به طور کلی یه مسیریه یه مسیر هفت کیلومتری که بین خاک ایران و ارمنستان بعد از جنگ سال گذشته تصرف شده از جانب آذربایجان و تحت مدیریت اونه،اینجاست که دعوای به اصطلاح اصلی این دور شروع شده که آذربایجان شروع کرده از راننده های ایرانی عوارض گرفتن و نمیدونم بازداشت کردن و همین‌طور چیزها و چه بسا ممکنه که در آینده‌ی من این مسیر رو کاملا ببنده خب؟و نتیجتا قطع ارتباط زمینی بین ایران و اروپا به وجود میاد.ایران باید چاره‌ی دیگه‌ای بیندیشه یا برای باز نگه داشتن این راه یا برای ایجاد راه دیگری.به هر حال جمهوری به اصطلاح آذربایجان به نظر میاد علی اف کلید این قضایا رو در ارتباط با همونطور که عرض کردم گرفتن صد و سی دلار فکرمی‌کنم برای اجازه‌ی عبور از اون مسیر هفت کیلومتری از راننده‌های ایرانی شروع کرده از اونجا شروع شد و تا همین امروز هم به نوعی ادامه داره.از پیمان شانگهای حرف‌ زدم،این پیمان شانگهای بازم در موردش اظهارات ضد و نقیض زیادی هست چه در داخل ایران چه خارج ایران مثل قرارداد تفاهم ایران و چین می‌مونه بعضی‌ها این و قرارداد استراتژیک دیدن  بعضیا اصلا وابستگی ایران به چین و ترکمنستان جدید و من به موقع در مورد اون حرف زدم،یکی دیگه که این روزا باز در موردش حرف‌های زیادی هست عضویت ایران در شانگهایه.بازم یه عده میگن که عضویت در قرار عضویت در سازمان شانگهای،ایران میتونه به جاهای بزرگی دسترسی پیدا کنه مسیئه‌ی به اصطلاح تحریم‌ها شکسته میشه و خیلی مسائل دیگه که به نظر من در این رابطه یه جورایی قلف هست،من در ارتباط با اون قرارداد تفاهم هم عرض کردم ایران نهایتا باید مسائلش رو با آمریکا و کشورهای درجه اول دنیا حل بکنه.هنوز هنوز همین امروز هم ایران برای اینکه به رفاه دسترسی پیدا کنه و از این قراردادها واقعا بهره ببره باید روابطش و با غرب سر و سامون بده،چون خود چین و روسیه که به ایران به هر حال بهش نگاه به شرق میگه و اینا خودشون نمی‌تونن آمریکا رو ول کن سمت ایران و بگیرن،برای اینکه اونها هم به اون بازار به اون قدرت به نوعی تمکین می‌کنند و صرف عضویت ایران در پیمان شانگهای این نیست که بلافاصله تمام فوایدی که در به‌ اصطلاح پیمان شانگ های هست بلافاصله به ایران برسه نه اینجوری نیست،به هر حال اونم خودش یه روندی رو باید طی بکنه تا به یک نتیجه‌ی مطلوب برای ایران برسه. دقیقا عین قضیه‌ ای که بعد از فروپاشی دیوار برلین و عضویت کشورهای اروپای شرقی به اتحادیه اروپا اتفاق افتاده یعنی به این سادگی نبوده که مثلا فرض کنید لهستان یا نمی‌دونم چک یا اسلواکی بلافاصله همون موقعیتی رو پیدا بکنن که فرانسه داره یا بلژیک داره یا آلمان داره،طول کشیده و هنوزم که هنوزه به  نوعی ادامه داره،قضیه‌ی پیمان شانگهای هم یک چنین داستان خواهد بود.میدونید که پیمان شانگهای در حقیقت موتور محرکه اش چینه همونطور که اتحادیه‌ی اروپا موتور محرکه اش آلمانه،یه سازمان دیگه‌ای هم هست که ایران تمایل داره که بهش ملحق بشه اتحادیه اقتصادی اوراسیا است که به هر حال موتور محرکه‌ی اون مسکو یعنی روسی هست.برای اینارو باید در نظر گرفت،ایران باید هم با اونها باشه هم با غرب باشه،باید مسائلش و با غرب سروسامون بده که بتونه از اون‌ها امتیازهای لازم و بگیره چون اگر ایران با غرب مسائلش رو حل نکنه با همه‌ی امتیازات ژئوپلیتیکی که ایران داره،همون خصوصیات گذرگاهی و مسائل دیگه که در گذشته خدمتتون عرض کردم و ارتباطش با کشورهای آسیای میانه که میتونه اینا رو به اصطلاح به دریای آزاد به سمت جنوب و به اصطلاح دریای عمان و اقیانوس هند برسونه خیلی راحت‌ تره و ارزون‌تر هم براشون تموم میشه ولی تجربه‌های دهه‌های گذشته نشون میده که تصمیم‌گیری درباره‌ی این راه‌های ترانزیتی و از خط لوله انرژی حرف زدیم در گذشته باز،مبناش اقتصادی نیست بیشتر سیاسیه،مبنای سیاسی که باعث میشه که مسیرها تغییر بکنه،برای اینکه اون کسانیکه که این سیاست رو دنبال می‌کنن قدرت این و دارند که بتونن مسیرهای جدیدی ایجاد بکنن و توان ژئوپلیتیکی یه کشور رو پایین بیارن در حالیکه می‌تونن به توان ژئوپلیتیکی کشور دیگه‌ای افزایش بدن. کاهش وزن ژئوپلیتیکی یک کشور باعث ارتقاء وزن یک کشور دیگه‌ای میشه.نگاه کنید به مثلا امارات یا نگاه کنید به قطر که اصلا کشور هم نیستن،به قول آقای کاپلان بهش میگه یک بیان جغرافیایی مبهم نه تنها قطر و امارات همه‌ی اون به اصطلاح کشورهایی که تو اون منطقه هستند و خیلی از کشورهای دیگه در اون ور مثل لیبی مثلا.با تمام این‌ها اونها از موقعیت برتری در محاسبات بین‌المللی ژئوپلیتیکی قرار می‌گیرند و کشورهای مهمی مثل ایران می‌تونه به حاشیه رانده بشه،این یه واقعیتیه که با پیشرفت تکنولوژی و فنون متفاوت در جهان معاصر میشه این وزن و کم کرد و توازن ژئوپلیتیکی رو به نفع یا به ضرر کسی تمام کرد.یه مثال دیگه می‌تونم براتون بزنم خط لوله‌ی گازی که قرار بود از ایران به پاکستان و هندوستان برسه که بهش میگن خط لوله صلح می بینیم که به جایی نرسید،به خاطر همون محاسبات سیاسی که عرض کردم نه مسائل اقتصادی،یا حتی آذربایجان خط آهنی که آستارای ایران و به اونور ارس به اصطلاح آستارای آذربایجان وصل می‌کنه یه فاصله‌ی خیلی کمی هست اونا تمومش نکردن،برای اینکه به نوعی در بلوکی که قرار دارند به این نتیجه رسیدند که این کار رو نکنند و این یعنی مخالفت با رشد اقتصادی در ایران،ایران باید برای این‌ها راه‌حل‌هایی پیدا کنه،من آذربایجان یا ترکیه یا پاکستان و متهم نمی‌کنم،اون‌ها تخاصم و دشمنی با قدرت‌های درجه یک ندارن سعی می‌کنن با اون‌ها مدارا بکنن،به نظر من ایران هم همین کار رو باید بکنه در عرصه‌ی بین المللی و منطقه‌ای با عربستان سعودی مدارا کنه،عربستان سعودی با مصر اگر بتونه راه‌های جدیدی برای مذاکره و ائتلاف پیدا بکنه می‌تونه روی آرزوهای کشورگشایانه یا نوعثمانی آقای اردوغان اثر بذاره،اینا حساب کتابهایی که ایران باید بکنه.اگر سیاست درستی در این رابطه‌ها اتخاذ نشه با تمام تلاشی که ایران و هند و دولت گذشته‌ی افغانستان کردند که چابهار هابی باشه برای منطقه آسیای مرکزی و خود افغانستان و آسیای جنوبی ممکنه این بندر مهم اهمیت خودش و از دست بده و طالبان با تمام نیازی که همین امروز دارن حتی به ایران ممکنه نهایتا به این نتیجه برسند که اتصالات ترانزیتی افغانستان به چابهار و دریای آزاد و ول کنن این مسیر رو برن به سمت پاکستان و بندر گوادر و از اونجا به دریای آزاد راه پیدا کنند.به هر حال اینها مسائلیه که باید د ید و ارتباط داره با اون چیزایی که امروزه در قفقاز داره اتفاق میفته.یه نکته‌ی دیگه‌ای هم که باید اینجا بگم همونطور که عرض کردم ترکیه و هم پیمان امروزیش آذربایجان که در گذشته می‌خواست هم‌پیمان ایران بشه و اصلا بخشی از ایران بشه به عنوان یک رقیب به ایران نگاه میکنن،این یک چیز طبیعیه و رقابت می‌کنن،ممکنه اگر به این مسئله با دقت نگاه کرده نشه تبدیل به دشمنی بشه که به نفع هیچ کسی نیست.ما باید ببینیم که این بازی‌هایی که داره اونجا انجام میشه آیا واقعا سرنخ هایی داره؟اگر این سرنخ‌ها هست کجاست و ما وارد بازی دیگران نشیم،خودمون بازی خودمون رو انجام بدیم،ولی واقعا مثلا فرض کنید امروز موضع رسمی ارمنستان در این رابطه چیه؟موضع روسیه چیه؟آیا واقعا اون چیزی که میگن آقای اردوغان و هم پیمانانش بخوان ژئوپلیتیک منطقه رو تغییر بدن،آیا روسیه باهاش موافقه واقعا به عنوان حیاط خلوتش؟یا ارمنستان چه فکر می‌کنه،فعلا من چیزی ندیدم تا همین امروز چیزی ندیدم که به اصطلاح ارمنستان و روسیه موضع قاطعی در این ارتباط بخوان داشته باشن برای به اصطلاح تغییرات ژئوپلیتیکی در منطقه چون تغییرات ژئوپلیتیکی همیشه نظامی نیست،خیلی موقع‌ها ائتلافات سیاسی مثل نمونه‌هایی که عرض کردم یا تجاری میتونه تغییر ژئوپلیتیکی بوجود بیاره،حتما نظامی نیست.سفر وزیر خارجه ارمنستان به ایران چه بود؟فقط گفتش که روابط ایران و ارمنستان برای ما از اهمیت بالایی برخوردار و ما نمی‌خواهیم که به هیچ عنوان نمی‌خوایم که تهدیدی از جانب ارمنستان علیه به اصطلاح اهداف و منافع ایران باشه،یعنی تهدیدی به وجود بیاد از خاک ارمنستان علیه ایران.اگه این موضع گیری رو به دقت بخوایم نگاه بکنیم توش مخالفت نمیشه دید من اینجوری می‌فهمم،یعنی توش نمیتوند مخالفت ببینید در ارتباط با تغییرات ژئوپلیتیکی تو منطقه،منظورم تو منطقه‌ی قفقازه.یا حتی روس ها هم به اصطلاح موضع روشنی ندارند.آقای لاوروف تو یکی از این به اصطلاح مصاحبه‌ها گفته بود که:ما یعنی روسیه تمایلی،نداریم تمایلی نداریم که وضعیت ژئوپلیتیکی تغییر بکنه،تمایل داشتن با مثلا اولتیماتوم دادن یا ما به هیچ‌وجه نمیخوایم و اینا خیلی فرق می‌کنه این جمله یه معنی دیگه‌ای میده،مثلا روسیه به عنوان قدرتی که تو اون منطقه حرف اول و میزنه اگه می‌گفت مثلا ما اجازه تغییر نمیدیم یه داستان دیگه‌ای بود،میگه ما تمایلی نداریم.آذربایجان و ترکیه خب ممکنه چنین طرحی رو داشته باشن اگر اونها نداشته باشن اسرائیل طی نفوذی که طی سال‌های اخیر در آذربایجان پیداکرده طبیعیست با اون روابط دشمنانه ای که با ایران داره یا ایران با اون داره صد درصد موافق چنین چیزی هست که بخواد مسائل ژئوپلیتیکی منطقه رو تغییر بده،یعنی شما اینجا یک نوع مماشات می‌بینید در مواضع ارمنستان و در مواضع روسیه در ارتباط با تغییرات ژئوپلیتیکی اون منطقه،ممکنه اون‌ها با هم دیگه به اصطلاح مذاکراتی داشتند و توافقاتی ما نمی‌دونیم این چیزا رو،ولی در عین حال میشه فکر کرد که مثلا چرا روس‌ها در این رابطه سکوت کردند؟چرا مثلا از تمایل حرف زدن و قاطعیت خاصی رو در این رابطه نشون ندادن؟واقعا آیا مثلا به طور عمد این کار کردن؟یعنی میشه گفتش که این چیزایی که داره اتفاق میفته روسیه بهش اشراف نداره یا مثلا همونطورکه دور گذشته به خاطر تمایلاتی که پاشانیان به سمت غرب داشته روسیه بهش کمک نکرده و به هر حال می‌خواسته یه جوری ارمنستان و تنبیه بکنه؟و این دفعه هم همینجوری به حال خودش ول کرده ارمنستان رو؟اینا همش هست در این رابطه میشه این سوال هارو مطرح کرد ولی مسئله اینه که ایران به خاطر همون مشکل عمده‌ای رو که خدمتتون عرض کردم و سیاست خارجی که به قول بعضی‌ها بیشتر فلسطین محوره،این منطقه به نوعی به فراموشی سپرده شده یا برنامه‌ی واقعا مدونی در این رابطه نداشته یا نداره،ممکنه این علتش باشه که بتونه به اصطلاح مناسبتش رو هم آذربایجان هم با ارمنستان و گرجستان یه جورایی مدیریت بکنه و در جریان جنگ قره باغ هم خب ایران چون ابتکار عمل دست اون نبوده دست ترکیه بوده متهم به خیلی چیزا شده من درست و نادرستیش رو کار ندارم،به هرحال حداقل چیزی که می‌تونم بگم این بوده که موضعش اونطور که باید جا نیفتاده در این جنگ و با اونکه به نوعی از حق حاکمیت آذربایجان در منطقه‌ی مورد دعوا حمایت کرده ولی این موضع گیری مورد قبول ترکیه و آذربایجان قرار نگرفته،این‌ها می‌تونه پارامترهایی باشن که نشون میده ایران برنامه مدونی برای قفقاز جنوبی نداره،اینجوری من حداقل می‌تونم حس کنم اینارو،ممکنه اشتباه کنم ممکنه چیزایی باشه که من نمیدونم به هرحال منطقه‌ی منطقه‌ی پیچیده‌ ایه،بازی‌های بسیار پیچیده‌ای همونطور که عرض کردم روسیه و دیگران دارن می‌کنن و آمریکا و اسرائیل،خیلی سخته که با وضوح بشه حرف زد این حدس منه.یه چیزی که من حس می‌کنم در سیاست‌های امنیتی ایران وجود نداره پیوند دادن وقایع گوناگونیه که تو منطقه به وجود میاد،هیچ اتفاقی در منطقه‌ی ما خود به خودی و انفرادی نیست،همیشه در پیوستگی کامل با تحولات بقیه‌ی اتفاقات که در جاهای دیگه در غرب آسیا می‌افته،یعنی اون چیزی که در سوریه اتفاق میفته شکی نیست به قفقاز ارتباط داره،این وقایعی که این روزها در قفقاز اتفاق میفته ارتباط داره به افغانستان و جاده‌ی ابریشم و مسائلی که همین الان خدمتتون عرض کردم،اینا همه به هم ارتباط دارن،اینا رو همه رو باید به اصطلاح فرنگی‌ها در یک پکیج دید.متاسفانه بسیاری اوقات می‌بینید که نیروهای امنیتی نظام سیاسی ایران یه جورایی دیر متوجه قضایا میشن،یعنی اون چیزایی که در خاورمیانه داشته اتفاق می‌افتاده ایران نتونسته این و خوب درک کنه که این میتونه تو منطقه‌ی قفقاز نتایج دیگه‌ای‌ رو با خودش به بار بیاره و شاید به همین خاطره که دیر جنبیده در ارتباط با قفقاز،یا اینکه از خویشتن‌ داری بالایی در این رابطه برخورداره نمی‌دونم،یعنی تا زمانی که به طور رسمی به اصطلاح منافع ایران به خطر نیفته نمی‌خواد عکس العملی نشون بده یا عکس العمل معناداری نشون بده،نمیدونم این و امیدوارم این مسائل برای ایران مشخص باشه و بتونه به موقع از منافع ملی ایران دفاع بکنه. برژینسکی یکی از خطرناک‌ترین تحولات احتمالی رو در آینده برای آمریکا اینجوری پیش‌بینی کرده بود،من قبلا هم در اینباره صحبت کردم،ائتلاف چین و روسیه و ایران.اگر چین اراده کنه این اتفاق میفته،همیشه هم به استراتژیست‌های آمریکا هشدار می‌داد که احساسات ملی‌گرایانه رو تو چین تحریک نکنن و سعی کنند ایران و جذب بکنن و به سمت میانه‌ روی سوقش بدن و به خاطر موقعیت ضد روسی که همیشه داشته من دلیلشم براتون گفتم،این اعتقاد رو داشت که روسیه به طور کلی همیشه دشمن آمریکا باقی می‌مونه.این قضیه رو ساموئل هان تین تن استراتژیست مشهور آمریکایی در اون تئوری معروف ستیز تمدن ها که خودش هماهنگ کننده دفتر طرح و برنامه‌ریزی شورای امنیت ملی آمریکا در دوره‌ی برژینسکی بود تو اون نظریه معروفشون این رو کاملا گفته،یعنی خطر اتحاد دو تمدن اسلام و کنفوسیوس با محوریت ایران و چین،این و اون مطرح کرد.این و اون میگفتش که در میان تمام رقبای تمدنی غرب دوتا تمدن اسلام و کنفوسیوس که بازیگر اصلی هر کدومشون تو کشور ایران و چین هستند توانایی اینو دارند که نظم جهانی رو که به رهبری آمریکاست بهم بزنن،ولی امروزه ما می‌بینیم که آمریکا سیاست‌هایی رو اتخاذ کرده که با اون چیزی که برژینسکی میگفته تفاوت داره.در گذشته اینجوری نبود حتی ما این رو می‌بینیم که باراکا اوباما هم به این قضیه توجه داشت،همون سیاست معروف (38:26) چرخش به آسیا و توافق با ایران،باراک اوباما با ایران توافق کرد،یعنی درک درست از ژئوپلیتیک و بکارگیری آن در جهان.قبلا هم عرض کردم باراک اوباما تنها کسی بود که در میان ریاست جمهوری های از کارتر به اینور هم ژئوپلیتیک رو میفهمید هم میتونست به کار بگیره ولی الان در زمان آقای بایدن که معاون ایشون بودن سیاست آمریکا کاملا برخلاف اون چیزی که برژینسکی و هان تین تن میگفتن،نمونش همین ائتلاف سه جانبه‌ای که اخیرا به وجود اومده بین آمریکا و انگلیس و استرالیا که به اکوس به قول معروف معروفه که زیر دریایی هسته‌ای رو فرستاده به استرالیا،استرالیایی که موضع بی‌طرف داشته حالا شده به طور بالقوه هدف چین،خود چین هم این رو واقعا اینجوری نگاه می‌کنه،اینا نوعی نقض معاهده منع گسترش سلاح هسته‌ای می‌دونه چون تا اون موقع استرالیا مجهز به سلاح هسته‌ای نبود.دقیقا همون چیزی رو که اصرار داره آمریکا در ارتباط با ایران پیاده بکنه،این الان یک اهرمی  شده در دست چین.شاید عضویت کامل ایران در سازمان همکاری‌های شانگهای هم دلیلی باشه در این رابطه،چون ایران ده بیست سالی اونجا بود که به عنوان عضو ناظر،یهو شد عضوش.اقدامات جدید آمریکا دقیقا برعکس اون چیزیه که آقای برژینسکی و هانتینگتون برای آمریکا آرزو می‌کردن.من به دلیل طولانی شدن این پادکست مطالبی رو که می‌خواستم خدمتتون بگم نگم،اینکه حرفی که در پادکست گذشته زدم در این هفته مطالبی رو دیدم که در تایید یا تکذیب حرف من بوده،ولی متاسفانه این بار باید اون و به دلیل طولانی شدن پادکست حذف بکنم تا بعد ببینیم که چگونه می‌تونم دوباره به اون برگردم.حالا امیدوارم که بتونم دیگه وارد بحث پادکست امروز بشم.بحث پادکست امروز معرفی چند آدم مهم در ارتباط با سیاست در افغانستان و اون چیزی که به نام طالبان و مجاهد و این چیزها در افغانستان از زمان اشغال افغانستان توسط شوروی در دهه‌ی هشتاد اتفاق افتاد.من می‌خوام سه چهار نفر رو در این رابطه بهتون معرفی کنم،نمی‌دونم چند نفر رو تو این برنامه میتونم بهتون معرفی کنم فکر می‌کنم شاید دو نفر رو و بعد از اون افراد دیگه‌ای رو معرفی می‌کنم.یکی از مهمترین افراد در این رابطه آقاییست به نام اریک پرینس،حتما اسمش رو شنیدید.ایشون شرکتی به وجود آورده بود به نام بلک واتر که از سالهای هزار و نهصد و نود و هفت تا دوهزار و ده این شرکت قراردادهایی به ارزش دو میلیارد دلار با دولت آمریکا منعقد کرده بود که قراردادهای مربوط به یک میلیارد و ششصد میلیون دلارش محرمانه است و اطلاعاتی ازش در دست نیست،ببینید که این چه شرکت مهمیه در آمریکا.بعدها به خاطر جنجال‌هایی که حول و حوش این شرکت پیدا شد اعمالشان در عراق و در به اصطلاح افغانستان حتی در جامعه آمریکا به نوعی تنفر رو دامن زدن نه تنها در اونجا اسمش عوض شد تبدیل شد به آکادمی یا آکادمی اسمش شد به دلیل رسوایی‌های عجیب غریبی که ایجاد کرده بود.همان شرکت بلک واتر که اسمش آکادمی شده در میان شرکت‌های به اصطلاح خصوصی امنیتی که برای وزارت خارجه آمریکا کار می‌کنند از مهمترین هاشه.همون آقای اوباما که ازش حرف زدم دویست و یک قرارداد،دویست و پنجاه میلیون دلاری با این شرکت منعقد کرده بود تا تو افغانستان برای وزارت امور خارجه و CIA کار بکنه و اینم باید توضیح بدم که خود آقای پرینس از عوامل مخفی سازمان CIA بوده که وظیفه‌اش به اصطلاح بیشتر ترور افراد مختلف به اتهام تروریست بودن اینطور مسائل بوده و این چیزی نیست که من ادعا بکنم تو یه موضوعیه که کمیته اطلاعات مجلس نمایندگان آمریکا در اختیار رسانه‌های گوناگون قرار داده.آقای پرینس لئون پانتا رئیس سابق سازمان CIA  و بعدها که وزیر دفاع هم شد متهمش کرده بود که هویتش و افشا کرده و به همین خاطر هم یه جور تنش بین این دوتا به وجود اومد،بین ایشون و آقای پانتا و باعث شد که ایشون یه جوری جدا بشه و در سال دو هزار و ده به استخدام شیوخ ابوظبی در اومد و وظیفه‌اش آماده کردن این به‌ اصطلاح نیروی رزمی متشکل از هشتصد مزدور خارجی برای حفاظت از مقامات امارات متحده عربی بود،یک قرارداد گنده ای با اونا بسته بود در سال دو هزار و ده.این واحد نظامی در حول و حوش اون چیزی که به نام بهار عربی بهش میگن تو اون منطقه بوجود اومده بود و یه شرکتی هم در امارات تشکیل داد به نام رفلکس ریسپانس که پنجاه و یک درصد سهامش در اختیار به اصطلاح شیوخ کشورهای عربی بوده اما بازم همونطور که عرض کردم هیچ جا اسمی از این‌ها دیده نمیشه.گفته میشه که آقای پرینس با انجمن ملی سلاح آمریکا که یک سازمان بسیار گسترده و شاید با نفوذترین سازمان در آمریکا است درارتباط هست در ارتباط لابی کردن در کنگره و آدمایی که در کنگره و سنای آمریکا داره.ایشون روابطی با این سازمان داشته،یک موسسه‌ای هست به نام سان لایت،نشون میده که در سال های گذشته حدود پنجاه و یک درصد از نمایندگان کنگره‌ی آمریکا پنجاه و یک درصد،به نوعی از انجمن ملی سلاح این کشور کمک مالی دریافت کردند یعنی همون لابسیت ها این سازمان پول دادن به اونا و چهل و هفت درصد از نمایندگان مجلس آمریکا از کمک‌های مالی انجمن ملی سلاح این کشور برای انجام تبلیغات انتخاباتی بهره مند شدن،در سنا هم حدود چهل و دو درصد از نمایندگان انجمن ملی،انجمن ملی سنای آمریکا کمک مالی دریافت کردند از این سازمان.و آخر اینکه حداقل شیش لابی قدرتمند انجمن ملی سلاح آمریکا در فاصله نزدیکی از کنگره‌ی آمریکا مستقر هستند، لابیست هاش چسبیده به کنگره اند و منابع مالی بسیارزیادی هم دارن برای پیشبرد اهداف خودشون.من لینک این سان لایت فاندیشن رو براتون میذارم که خود شما گزارشش رو ببینید و لینک‌های دیگه که در این رابطه هست.آقای اریک پرینس همونطور که عرض کردم بنیانگذار شرکت امنیتی بلک واتر در گفتگویی با تلویزیون الجزیره برای اولین بار افشا می‌کنه که در نشست محرمانه در اون برج معروف ترامپ در نیویورک (سیاست ایران حضور داشته).خود آقای پرینس تو این مصاحبه میگه،این دیداری که داشته تاریخش سه اوت دو هزار و شونزده خودش حضور داشته،به اصطلاح آدمای کمپین دونالد ترامپ اونجا بودن،یه کارشناس اسرائیلی شبکه‌های اجتماعی و نمایندگان دو تا از شاهزادگان کشورهای خلیج فارس هم در اون میتینگ حضور داشتند.نیویورک تایمز هم یک گزارش داره که در همون ماه یه آقایی به نام آقای نادر که اینجا بهش میگن نیدر که عضو همون کمیته بوده یا همون میتینگ بوده خواسته که یک طرح مخفیانه‌ای برای براندازی حکومت در ایران یا بی‌ثبات کردن حکومت ایران با استفاده از پیمانکاران نظامی خصوصی بشه،یه چنین طرحی رو آقای نیدر در اون نشست پیشنهاد می‌کنه،این و نیویورک تایمز میگه،نیویورک تایمز به یه طرح دیگه‌ای باز اشاره می‌کنه که با ضربه زدن به اقتصاد ایران از طریق فشار آوردن به تهران برای کنار گذاشتن کامل برنامه هسته‌ایش در اون نشست و نشست‌های مشابه در دست تهیه بوده.بعد از اینکه دونالد ترامپ رو کار میاد دولت جدید آمریکا امیدوار بوده که قرار بوده با جلوگیری از سرمایه‌گذاری شرکت‌های غربی در ایران و ایجاد بی‌اعتمادی حکومت به اصطلاح مستقر در تهران رو یه جورایی سرنگون بکنه.آقای پرینس در اون مصاحبه می‌گه:ما اونجا بودیم برای گفتگو درباره سیاست ایران.من تمام لینک‌هایی که این مصاحبه هست و تمام مطالب دیگه ای که عنوان کردم براتون میزاریم که خودتون نگاه کنید.آخرین مطلبی که هست در ارتباط با ایشان من فقط اشاره بهش می‌کنم مقاله‌ای که فارین پالیسی منتشر کرده که این مقاله اشاره می‌کنه که آقای پرینس می‌خواد از به اصطلاح ارتش تفنگ به مزد فاصله بگیره و دنبال پروژه‌های مواد معدنی در کنگو افغانستانه،بتونه ماشینهای الکتریکی درست کنه.به هر حال این چیزی که فارین پالیسی نوشته که عنوان مقاله هست From blackwater to battery

از بلک واتر تا باتری یعنی باتری‌ سازی برای ماشین‌های الکتریکی.و اما شخصیت دیگه‌ای رو که می‌خوام خدمتتون معرفی کنم که معرف حضورتون هست آقای زلمی خلیل زاده.آقای خلیل زاد در اوایل دهه هفتاد به دانشگاه آمریکایی بیروت میره،اونجا تمایلات چپ‌گرایانه داشت و با مسائل فلسطین احساس همدردی می‌کرد اما در نیمه‌ی دوم هفتاد کمی بعد از مهاجرتش به آمریکا درش یک تحول بزرگی ایجاد شد و از چپ گرایی به راست گرای تندرو تبدیل شد.ایشون تحصیلاتش رو در رشته‌ی علوم سیاسی در دانشگاه شیکاگو ادامه داد و در سال هزار و سیصد و هفتاد و نه با تزی که درباره‌ی برنامه‌ی هسته‌ای ایران نوشته در سال هفتاد و نه موفق به دریافت مدرک دکترا میشه و این تحولاتش از چپگرای به راست گرایی طی مراحلی اتفاق افتاده.مرحله اولش دوران تحصیلش در دانشگاه شیکاگو بود و همکلاسی شدن با (50:29) آقای رامسفلد در وزارت دفاع بوده،یکی از تئوریسین های گروه محافظه کاران جدیده به همراه آقای ویلیام کریستین و دال رامسفلد همانطور که اسمش رو گفتم،خانوم کاندولیزا رایس،آقای جوج اف ویل،آقای دیک چینی که این‌ها طراحان یه پروژه‌ای بودن به نام project for a new america پروژه برای آمریکای جدید که برای به اصطلاح یک سده‌ی آمریکایی یعنی که بعد از سقوط به اصطلاح دیوار برلین دنبال ایجاد یک سده‌ی آمریکایی بودند،که در حقیقت نوعی مانیفست نومحافظه کاران آمریکاییه،طرحی که ازش اسم بردم سال نود و هفت میلادی توسط آقای ویلیام کریستین و رابرت کین  آغاز به کار می‌کنه در سپتامبر دو هزار و دو رئوس اصلی گزارش و به اصطلاح اون شالوده‌ی گزارش میشه برنامه‌ی انتخاباتی آقای جرج بوش پسر که عنوانش هم بوده استراتژی امنیت ملی ایالات متحده آمریکا.این برنامه‌ی کمپین آقای جورج بوش پسر بوده.در سال نود و هفت،در حقیقت سه ژوئن هزار و نهصد و نود و هفت بیست نفر از اهالی سیاست و اندیشه و اتاق‌های فکر آمریکایی یه بیانیه ای رو انتشار دادن که سیاست خارجی آمریکا رو در دوران کلینتن به باد انتقاد می‌گیرند.افزایش بودجه‌ی نظامی و صرف نظر کردن از چند جانبه گرایی در دیپلماسی یعنی یک جانبه عمل کردن و سرنگونی صدام حسین جزو برنامه‌هایی بوده که تو اون بیانیه بوده.سال دو هزار اعضای این گروه اینا بودن،دیکچنی بود و خانشم لین چینی،لوئیس لوی بوده که بعدها معاون دیکچنی شده،آقای رامسفلد بود وزیر دفاع،(52:36) معاون آقای رامسفلد،الیت ایبرامز سرپرست بخش خاورمیانه شورای امنیت ملی بود،آقای جان بولتون که آخرین پستی که داشت رئیس شورای امنیت ملی آقای ترامپ بوده.ریچارد بل،ویلیام کریستین،روس جکسن که خودش معاون پیشین یکی از مهمترین کمپانی‌های سازنده‌ی سلاح‌ها و هواپیماها بطور کلی کمپانی‌های امنیت نظامی به نام لاکیت مارکینگ و آقای جیمز وولسی که رئیس پیشین آژانس اطلاعات مرکزی یا همون CIA بوده.یه کس دیگه‌ای بوده به نام آقای نورمن پارکهودس که یکی از مهره‌های کلیدی این محافظه کاران جدید بوده و ارتباط نزدیکی داشته با همکلاسیش آقای پروفسور آلبرت فورشتته،فورشتته استاد راهنمای آقای زلمی و از جمله افرادی بود که به دلیل آموزه‌های به اصطلاح افراطی و راست گرایانش تاثیر بسیار بالایی روی خلیل زاد و وولفوویتز گذاشته.اینجا یه پرانتز باز بکنم که این آقای هولشتتر یا هولستر توسط آقای هانس مورگنتا که قبلا بهتون معرفی کردم به پیشنهاد ایشون به عنوان پروفسور حقوق سیاسی دانشگاه شیکاگو پذیرفته شد،یعنی آقای مورگنتا ایشون و پیشنهاد کردن به دانشگاه شیکاگو و ایشون اونجا بودن و بعدها استاد آقای وولفوویتز و آقای خلیل زاد هم بودن که این رشته رو میخواستم بهتون نشون بدم که تحول آقای خلیل زاد از چپ به راست چگونه اتفاق افتاد.آقای خلیل زاد آدم بسیار باهوشیه و با آگاهی از این واقعیت که طالبان بر تمام نقاط افغانستان به اصطلاح به نوعی تسلط پیدا کرده یه موضع دیگری پیش گرفت که بیشتر میشه گفت که موضع پراگماتیستی بوده.دذ سال هزار و نهصد و نود و هفت ایشون مشاور راهبردی شرکت نفتی یونوکال بود،مشاور راهبردی شرکت نفتی یونوکال،و ایشان هستند که مقدمات اولین دیدارشون و میان نمایندگان طالبان با مقامات این شرکت نفتی آمریکا در واشنگتن فراهم کردن.یونوکال تو پاییز هزار و نهصد و نود و شیش برای سرمایه‌گذاری در بخش استخراج نفت دریای خزر برنامه‌ریزی کرد و بودجه ای به مبلغ صد میلیون دلار برای بررسی امکان کشیدن خط لوله انتقال نفت از دریای خزر و گاز از ترکمنستان به بندر کراچی پاکستان اختصاص داد.این و من قبلا خدمتتون گفتم که بهش میگن همون جاده‌ی ابریشم آمریکایی، اما مخالفت شدید طالبان با عبور خط لوله از خاک افغانستان باعث شد که این طرح شکست بخوره.یونوکال برای رفع این مشکل،این مشکل شکستی که اتفاق افتاده دست به دامن خلیل‌زاد میشه و یه مشاور افغانیه دیگه به نام حامد کرزای هم بخشی از این استراتژی یونوکال شد.قرار شد تلاشی که این دو نفر بکنن منجر بشه به دیدار نماینده‌هایی از طالبان با مقامات شرکت نفتی آمریکایی در آمریکا که این اتفاق افتاد.فرستاده های طالبان پذیرش عبور لوله‌ها از خاک افغانستان و به شرطی قبول کردن که حکومتشون و به رسمیت بشناسن یعنی ایالات متحده.مذاکرات یه جوری به کندی پیش می‌رفت تا اینکه که آخرش به شکست منجر شد.توی جلسات بعدی نماینده‌های طالبان با لحن تند یکی از نمایندگان شرکت آمریکایی مواجه شدند یعنی همین آقای خلیل‌ زاد،آقای خلیل زاد با لحن بسیار زننده ای به اونا گفتش که:شما دو راه بیشتر ندارید یا با عبور لوله‌ها موافقت می‌کنید و در افغانستان سفره‌های از طلا پهن می‌کنید یا آنکه مخالفت می‌کنید و سفره‌ای از بمب و این همون طوری شد که آقای خلیل‌ زاد می‌خواست ظاهرا.داستان آقای خلیل‌ زاد و کرزای ادامه پیدا می‌کنه من میخوام فقط خلاصش کنم.بعد از اینکه آقای محمد ظاهرشاه پادشاه مسن افغانستان توی کنفرانس گروه‌های افغانی در شهر بن در آلمان به دلیل کهولت سن از پذیرش به اصطلاح مقامی در افغانستان امتناع میکنه،ایالات متحده به آقای خلیل‌زاد اختیار تام میده که به عنوان نماینده‌ی ویژه آقای بوش شخصی رو برای ریاست دولت انتقالی پیشنهاد بده،نتیجه میدونید چی میشه؟خیلی راحت،نتیجه در نهایت منجر میشه به انتصاب همکار سابق آقای زلمی و دوست صمیمی ایشون در شرکت نفتی یونوکال یعنی حامد آقای کرزای.آقای کرزای جالبه که از نزدیکان ظاهرشاه بود و به همین دلیل هم به اصطلاح به این مقام منتصب شد و کمی بعد هم به عنوان رئیس جمهور به اصطلاح منتخب مردم افغانستان انتخابش کردن.خلیل زاد حتیدر همین حد هم اکتفا نمی‌کنه،برای اینکه بتونه به دوستش کمک بکنه از آمریکا می‌خواد که به عنوان سفیر بره تو افغانستان و همین کار اتفاق میوفته و نتیجه اینکه افغانستان تقسیم میشه بین دو همکار سابق یونوکال،آقای حامد کرزای و آقای زلمی خلیل زاد،و طبیعیست یک کسی  که اهل سوال باشه و پرسش تو ذهنش چنین چیزی شکل می‌گیره،آیا آقای حامد کرزای نماینده‌ی مردم افغانستان و خلیل زاد نماینده‌ی مردم آمریکاست؟یا اینکه هر دوشون نماینده‌ی شرکت نفت یونوکال هستن برای حفظ منافع آمریکا.داستان افغانستان رو که براتون گفتم ادامه پیدا کرد برای سال‌ها تا پرونده‌ی عراق باز شد در سال دو هزار و سه.آقای خلیل‌زاد با پرونده‌ی عراق زیاد آشنایی نداشت فقط به عنوان فرستاده ویژه بوش در اجلاسی که مخالفان عراقی در سپتامبر دو هزار و دو در لندن تشکیل داده بودند شرکت کرده بود و کنفرانس آنکارا در سال دوهزار و سه یعنی مارس دوهزار و سه،ولی انتصاب کردنش به عنوان سفیر آمریکا در عراق بیشتر این و تداعی میکنه که ارتباط قوی و بالایی که ایشون با لابی نفتی آمریکا داره علت این انتخابه یا انتصاب و دوستی نزدیک با افراد شاخص این لابی در دولت آمریکا یعنی آقای دیک چنی که معاون بوش بود و خانم کاندولیزا رایس که وزیر خارجه و بعدش هم وزیر شورا امنیت ملی شد،یعنی اول وزیر شورای امنیت ملی بود بعدا وزیر خارجه و فکر می‌کنم،حالا پس و پیش.باز اینجا همون سوالی که در ارتباط با افغانستان مطرح شد مطرح میشه که خلیل زاد سفیر دولت آمریکا در عراقه یا نماینده‌ی شرکت‌های نفتی آمریکا، حداقل برای شرکتی که سابق کار می‌کرده می‌تونیم بگیم.همین آقای خلیل زاد دوباره وارد صحنه‌ی افغانستان میشن در زمان ترامپ و اون چیزی که به نام توافقنامه دوحه معروفه،که توافقنامه‌ایه که ازش حرف زدیم توافق صلح ازش میگیرن که اصلا ربطی به صلح نداره، درباره‌ی مسائل عمده در این توافقنامه حرفی زده نمیشه،فقط یه تعهد از طالبان گرفته میشه که همونطور که قبلا عرض کردم که این که طالبان به آمریکا و متحدانش حمله نکنه،بقیه‌ی کشورها همینجوری بازموند در موردشون و اینکه پنج هزار زندانی طالبان بعد از این به اصطلاح قرارداد آزاد میشن،یعنی پنج هزار نیرو در اختیار طالبان قرار می‌گیره برای چی،برای اینکه بتونه کنترل اوضاع رو در دست بگیره،این توافق نامه در حقیقت یه توافقنامه‌ی خروج آمریکا از افغانستان بود هیچ چیز دیگه‌ای نبود،تمام عنوان‌های دیگه‌ای که به این توافقنامه میدن جعلیه،مسئله این که آتش بس شد و صلح شد و اینها،این‌ها از چیزایی که باید فراموش کرد.زلمی خلیل زاد نماینده ویژه‌ی ایالات متحده آمریکا و مامور مذاکرات با طالبان در زمان ترامپ بوده،بعد از اینکه سکوتش رو شکست بعد از این داستان خروج آمریکا از کابل در ماه اوت،میگه از طالبان تعهد گرفته بود که برای ورود به پایتخت دو هفته صبر کنن،یکی از چیزایی که بعدا گفته،این یعنی چی؟ یعنی اینکه پس اینها در دوحه توافق کردند که طالبان وارد پایتخت بشه یعنی این از قبل معلوم بود فقط زمانش یه خورده تغییر کرد اینجا و خودشم باز میگه که روز پونزده اوت در دوحه جلسه مشترکی داشته با مقامات عالی رتبه‌ی طالبان و ژنرال کند مکنزی که فرمانده آمریکا در سنتکام هست به اصطلاح مقامات طالبان پرسیدند که آیا سربازان آمریکایی حاضرند امنیت کابل رو به عهده بگیرند؟این چیزایی که بعدها بعد از خروج آمریکا و اون داستانی که به اصطلاح فاجعه ای که در فرودگاه کابل به وجود اومد این حرفایی که آقای خلیل‌ زاد زده من به گوشه هاییش اشاره کردم.نفر بعدی همان کسیه که از افغانستان فرار کرده،اشرف غنی از پشتون‌های قبیله احمد زای هست که تو جنوب کابل به دنیا آمده در سال دو هزار و دو در اولین دولت پس از حمله‌ی امریکا و ناتو به افغانستان بعنوان مشاور حامد کرزای و وزیر دارایی یا اونا میگن مالیه میشه،اما دو سال بعد یعنی دو هزار و چهار از دولت میاد بیرون رئیس دانشگاه کابل میشه،سال دو هزار و شیش خودش و برای دبیرکلی سازمان ملل پیشنهاد میده که جانشین کوفی عنان بشه و در سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت برای اولین بار در انتخابات ریاست‌ جمهوری افغانستان شرکت می‌کنه،فقط سه درصد رای میاره.این آقا کارای زیادی انجام داده که من نمی‌خوام واردش بشم اما نکته‌ی بسیار عجیبی که در دوره‌ی به اصطلاحات سیاسی اشرف غنی بروز بیشتری داشت تلاش غریبی بود برای ایجاد دو قطبی بین زبان‌های اصیل داخل افغانستان از جمله بین زبان فارسی و پشتون،تمام تلاشش رو روی این گذاشت که ساختار سیاسی و جریانات اصلی سیاست در داخل افغانستان به نفع قوم پشتون شکل بگیره و جریان‌های غیر  پشتون که عوما نیز فارسی زبان هستند و نوعی تمایل تاریخی دارند به سمت ایران از دایره‌ی اصلی قدرت دور باشن نتونن نقش اصلی رو در جریان‌ سازی در فضای سیاسی افغانستان ایفا بکنن و مسائلی از این دست که شما خودتون می‌تونید با رجوع به روزنامه‌های افغانستان و ایران مطالب بسیار زیادی درباره‌ی این موضوعات که حرف زدم پیدا بکنید و سرانجامش هم می‌دونید که بیست و چهار مرداد هزار و چهارصد بعد از اینکه با طرح آقای خلیل‌ زاد دوست آقای غنی و حامد کرزای پس از محاصره‌ی کابل توسط نیروه‌های طالبان همونطور که عرض کردم بر اساس طرح آقای زلمی خلیل زاد با تعدادی از محافظینش از کشور بیرون میره یا بعضی ها میگن گریخته بعضی ها میگن فرار کرده،من اوناش رو کاری ندارم و ادعا میشه که چند صد میلیون دلار از سرمایه مردم فقیر افغانستان و با خودش برده و حالا هم ظاهرا در امارات ساکنه و علت خروجش هم خودش ادعا کرده که برای جلوگیری از بروز بحران بوده ولی واقعیت اینه که این خروج با هماهنگی کامل با آمریکا بود و با هدف ایجاد آشوب بیشتر در منطقه در دراز مدت هست.این میشه گفت اهداف مشترک آقای خلیل‌ زاد و غنی و کرزای و حامیان اینها در منطقه و جهان بوده.ایجاد بحران بیشتر،اگر شد با طالبان اگر نشد و بقیه‌ی نیروهای افراطی که اگر بخوام از یک اصطلاح عامیانه استفاده کنم فعلا در آب‌ نمک خوابانده شدند تا بعدا نقش‌های احتمالی خودشون و برای ایجاد آن آشوبی که آنها به دنبالش هستند ایفا کنند.

Radio51_Admin وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *